From Washington to ghaza

Ahmad Mahini candidate for Presidental election in America

From Washington to ghaza

Ahmad Mahini candidate for Presidental election in America

۳۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

این فلسفه کانتی، منطق ارسطویی، وقیاس شیطانی هرسه بر من! استوار است لذا باطل

سید احمد حسینی ماهینی | پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۲۳ ب.ظ | ۰ نظر

منطق بی منطق!

معمولا در حالت سلبی، هر موضوع همه چیز را باطل می کند و: نوبت به خودش هم که برسد آن را هم باطل می کند! و به همین جهت دور باطل نام می گیرد. مثلا : سقراط می گوید: دانشجو نباید حرف دیگران را قبول کند. این یک بیان منطقی بی منطق است! و یا به عبارت دیگر یک دور باطل ابطال! یعنی اگر قرار باشد دانشجو حرف دیگران را قبول نکند، چون خود سقراط هم نسبت به دانشجو، جزو دیگران حساب می شود، پس حرف سقراط را هم نباید قبول کند.

این یک طرف  قضیه است. عکس قضیه یا طرف دیگر آن همین دور باطل ابطال کننده را دارد: اگر قرار باشد حرف سقراط را قبول نکند، پس گزینه: دانشجو باید حرف دیگران را قبول کند صحیح است! حالا که حرف دیگران را باید قبول کند، پس حرف سقراط را هم باید قبول کند .که میشود نقطه سر خط. یعنی  میرود سر خانه اول.

     اما در موضوعات اثباتی همه چیز درست می شود: چون خدا هست، همه چیز هست! و جود هست، واجب الوجود هم هست. شیطان هم هست، رابطه بین شیطان و خدا هم وجود دارد. رابطه هم ازجنس وجود است.انسان هست، ظرف هست مظروف هم هست.   

    مثلا: در کتاب «ناسخ التواریخ» نقل شده که شخصی به خدمت حضرت علی علیه‏السلام رسید و سؤال کرد که سه هزار سال پیش از حضرت آدم چه کسی بود؟ حضرت فرمودند: بشر؛ عرض کرد قبل از آن بشر کی بود؟ فرمود: بشر؛ سه بار این سخن تکرار شد، سائل سر به زیر انداخت. آنگاه حضرت علی علیه‏السلام فرمودند: اگر سی هزار بار هم سؤال می‏کردی، همین جواب را می‏شنیدی.

      زیرا خداوند متعال دائم الفیض است. و هیچ وقت منع فیض نکرده است و فیض خدا همیشه جاری بوده است. زیرا خداوند اول ندارد بلکه او همیشه بوده است. و در نتیجه فیض خدا هم همیشه بوده است. منتها هر زمانی فیض خدا به ایجاد یک نسلی بوده است. و این نسلی که ما داریم، مطابق فرمایش حضرت علی ( علیه السلام ) منتهی می شود به: آدمی که از خاک و آب خلق شده است.در قران هم به این موضوع اشاره شده زیرا: خداوند وقتی حضرت أم را آفرید، فرشتگان به گذشته استناد کرده و سوال کردند: آیا بازهم می خواهی کسانی را خلق کنی که در زمین فساد کنند؟

    حال به بررسی یکی از این منطق های بی منطق، که در مسئله شیطان است می پردازیم :وقتی خداوند دستور داد که همه بر آدم سجده کنند، یعنی تابع او باشند، شیطان از این کار سر باز زد و قبول نکرد. خداوند از او پرسید چرا این کار را نکردی؟ گفت: چون من از آتش هستم و: او ازخاک آفریده شده .و آتش برتر از خاک است! پس سجده نمی کنم چون من بر تر هستم.

این قیاس شیطان اولین قیاس در منطق است. و البته فقط برای آن موقع نیست، امروز هم همه منطقیون واهل فلسفه، از این قیاس استفاده می کنند. لذا نقد و بررسی آن به معنی نقد مسئله روز خود ما است.زیرا شیطان برای برتری آتش بر خاک، دلیلی نیاورد. از این قیاس فهمیده می شود که اولا شیطان خود را برتر می دید، و از این منظر معجون خلقت خود را هم برتر می دانست. و این از منظر او نیازی به اثبات نداشت!

   لذا شیطان با استفاده از این قیاس، امور سلبی را، ایجابی کرد. یعنی مواردی که خدا در وجود او، ننهاده بود را کامل دانست. مثلا علم و دانش، در وجود حضرت آدم بود که در شیطان نبود، زیرا خداوند همه چیز را به آدم یاد داد نه به کسان دیگر.

حال اگر منظر را هم کمی تغییر دهیم، وضع بد تر می شود. یعنی ناظر(ناطق) اگر آدم باشد، اثبات می شود که آدم ظرف بود و مظروف آن علم شد. یا ظرفی بود که قابلیت دریافت مظروف علم را داشت. اما شیطان این قابلیت را نداشت.و اگر علم موضوع با ارزشی باشد، پس آدم ارزشمند تر است.و شیطان باید سجده کند.

   در جریان قیاس کانتی هم ما این را می بینیم: کانت می گوید چون فکر می کنم پس هستم. یعنی اصالت وجود جهان محیطی، کم ارزش تر از جهان محاطی است. و این اشتباه است . زیرا محیط اجل از محاط است.

    باید گفت : چون خدا هست پس هستم. زیرا که محیط یا ذات هستی بوده که: من را به وجود آورده. من، از خود چیزی ندارد . ضمن اینکه من، ظرف است و: هستی مظروف. و این ظرف به میزان ظرفیت خود، از محیط،هستی پذیرفته است. در قران هم میفرماید:( ایاک نعبد)فقط ترا می پرستیم، یعنی تقدم ک در ایاک بر ن در نعبد.

     ضمن اینکه اگر منظر اصلی و محیطی، در این منطق داخل شود، کل موضوع فرق می کند. مثلا اگر از منظر خدا بر این مسئله نگاه کنیم، آتش یا شیطان اصلا برتری ندارد! بلکه برعکس، در قران بارها آمده که اعمال شما را، آتش نابود می کند و می سوزاند. یعنی ماهیت آتش در منطق قران، ویرانگری است.پس شیطان ویرانگری را برتر از آبادی می دانسته! زیرا خاک منشا هستی برای: گیاهان و موجودات زمینی است.

    در منطق، از منظر الهی، خاک که محل سر بر آوردن آدم است، منشا تولید و خلقت و تکثیر موجودات است. در حالیکه آتش سوزاننده جنگل و خانه ها، و حتی اعمال انسانی است. و مانند سیاهچاله های راه شیری، ماده را به ضد ماده تبدیل می کند.  

بنابر این فلسفه کانتی، منطق ارسطویی، وقیاس شیطانی هرسه بر من! استوار است لذا باطل است، و باید کنار گذاشته شود. و به جای آن علم الهی و: استدلال قرانی و استنتاج عقلی، به کار گرفته شود.

 

不合逻辑的逻辑!

通常在负离子模式下,每个线程将取消一切和:事实证明自己,这是假的!如此循环被调用。例如,苏格拉底说学生不应该接受其他字符。这是一个逻辑表达式是毫无意义的!换句话说,一个恶性循环或取消!也就是说,如果学生不接受其他字符,如苏格拉底比他的学生,其中包括有,可以这么说,苏格拉底也不能接受的。

在故事的一侧。或者相反这种恶性循环的另一面是无效:如果苏格拉底不接受信件,然后选择:学生必须接受其他字符是正确的!我承认,其他字符,所以性格苏格拉底是可以接受的。 ,是该行的头。这是第一个家。

     但是,一切都被证明是正确的:上帝是一切!还有,它是独立存在的。撒旦是上帝和撒旦之间存在的关系。还有一个相关的时尚。人类,还有用具菜也。

    例如,在他的著作“人 - tawārīḵ不包括”谁担任援引伊玛目阿里的人来了,问谁是3000年亚当之前?他说,人类人类是谁之前说的呢?说人类的语言,重复3次,扔乞丐头。然后伊玛目阿里(愿他平安无恙)说:如果你质疑三万次你听到了相同的答案。

      因为神的恩典是永久性的。禁令从未恩,神的恩典总是最新的。首先,上帝是不是,但他一直都是。神的恩典一直是这样。但每一次的一代一直是神的恩典。我们是一代人,根据伊玛目阿里的话(祈主福安之)导致:男人是从灰尘和水创造了被提及的古兰经是上帝创造了我,当他的使者过去引用并问:你还希望这些人谁做的恶作剧在地球上?

    然而,研究逻辑的逻辑,其中涉及邪恶的问题:如果上帝下令所有的人匍匐到他,撒旦拒绝,并拒绝接受它。他问他为什么不?他说:我是火,他用泥土创造,消防比黏土更好!因此,我不叩头,比我。

这个比喻魔鬼在三段论的逻辑。它不仅是及时的,但现在所有的逻辑,哲学Vahl离子,采用类比的。这个评论是火对土壤我们的一天。撒旦的优势,而不是理性的关键问题意识。这个比喻了解,撒旦第一次看到他的上司,并从自己的创作药水的角度知道更好。这是不需要证明自己的观点!

   所以撒但利用这个比喻中,负面的东西,是正面的。在上帝存在的情况下,他已经完全理解。例如,亚当的存在的知识是不是魔鬼,因为上帝没教你一切。

如果我们有一点时间来改变你的观点,情况更糟。观察者(说话)如果一个人被证明是容器及其内容的一个人。或者一个容器,它有能力接收的内容。但恶魔并没有这种能力。 ,也是一门科学学科是有价值的,所以人们都更有价值。 ,魔鬼可能会虚脱。

   在康德的比喻,我们看到,康德说,因为我思故我在。尽管周围的世界环境的独创性较差。这是错误的。因为周围介质的是死亡。

    可以说,所以我是一个神。环境或者说我创造了宇宙的本质。我一无所有。除了我之外,这道菜是:被集装箱式。和该容器的容量时,环境被接受。古兰经说: (马克NBD)只崇拜你,那优先于那个在马克的NBD 。

     同时,主环境的角度看,逻辑是这样的整个问题是不同的。例如,如果我们看这个问题从神的角度来看,火灾或撒旦并不出众了!相反,古兰经反复指出你的行动,火里烧了下来。古兰经燃烧性质的逻辑,毁灭性的。经过毁灭性的邪恶知卓越打造!因为他们是土壤源植物和地球生物。

    在逻辑上,神的角度来看,这里的土壤是对人,从创建和繁殖生物的来源。而火焚烧森林和家庭,甚至人类的行为。像银河系,黑洞,反物质现在无所谓。

因此,康德的哲学,亚里士多德的逻辑,所有的三个测量邪在我身上!它是基于虚假的,必须预留。而不是神圣的知识:古兰经,并得出合理的参数,使用。

  • سید احمد حسینی ماهینی

55کشور آمریکای شمالی، فقط یک رای در سازمان ملل

سید احمد حسینی ماهینی | چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۴۸ ب.ظ | ۰ نظر

چرا سازمان ملل،

 امپراطوری ایران را،

تجزیه کرد؟

ایران بزرگ بارها و بارها تجزیه شد، ولی بلافاصله توانست با یک رهبری سریع، خود را به اتحاد دوباره برساند. مثلا داریوش کبیر یا کورش و جمشید جم، از جمله کسانی بودند که در ایجاد اتحاد بین اقوام و: سر زمین های ایرانی، امپراطوری بزرگی را تاسیس کردند. و این فقط در زمان پیشدادیان یا: هخامنشیان نبود بلکه ساسانیان نیز، سرزمین بزرگی را متحد کردند.

      بعد از اسلام هم سامانیان و خوارزمشاهیان ، صفویه و حتی افشار و قاجار بر آسیای غربی و: آسیای صغیر و برخی از نقاط اروپا و آفریقا حکم روایی می کردند. ولی همیشه مورد طمع بودند و: تقریبا میتوان گفت دسیسه های روم شرقی، با دسیسه های دیگران گاهی باعث شکست می شده و: ایران تجزیه می شد.

    اما فرهنگ غنی ایرانی هر متجاوزی را برده خود می ساخت. نفوذ ایرانیان بر دربار بنی امیه و بنی عباس، و وسعت حکومت آنان که رشک قوم مغول را درپی داشت. و یا ایلخانان مغول که خود شیعه شدند و: به عمران و بازسازی این کشور پهناور پرداختند.

در زمان صفویه ایران بزرگ بر تمام جهان اثر گذار بود و: اروپا آهسته آهسته خود را به ایران نزدیک می کرد. و ایران زیرکانه رفتار خود را با اقوام اروپا تغییر می داد، تا انان سوء استفاده نکنند. گاهی در کنار فرانسه بود گاه، با انگلیس برعلیه روس ها بود و: گاهی هم با روس ها بر علیه انگلیس. و این امر تا قبل از تشکیل جامعه ملل در اروپا ادامه داشت . در این زمان اروپا کم کم خود را برعلیه ایران متحد می کرد، تا از این بازی ایرانیان فرار کند.

   البته فکر اصلی این کار از وودرو ویلسون، رئیس جمهور آمریکا بود. وی با این کار توانست غرب را، برعلیه ایران متحد کند و در همان زمان، استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت و: حدود 58کشور را نیز کمک کرد تا: به عنوان کشوری مستقل مطرح شوند.

   در واقع با این کار آمریکا توانست: به کمک اروپایی ها از ایران بزرگ 58کشور بسازد و: برای هرکدام حاکمی جداگانه تعیین کند که :تابع ایران نباشند.

به رسمیت شناختن تمام کشورهایی که: تا آن موقع در نقشه حوزه تمدنی ایران قرار داشتند، زمینه را برای هرچه کوچکتر شدن ایران فراهم ساخت. روش آن ها این بود که بخشی از سرزمین ایران را، اشغال می کردند و بعد به آن ها می گفتند: ما به شما استقلال می دهیم. در هندو پاکستان و افغانستان و عراق، این موضوع را پیاده کردند و تمام زحمات نادر شاه را بر باد دادند.

روسیه نیز با اینکه در آسیا قرار داشت، با پیوستن به اروپا بخش دیگری از ایران را، تحت عنوان جمهوری های خود مختار جدا کرد. ولی  به آنان استقلال کامل نداد.

همه این حوادث در بین سال های 1290هجری شمسی، تا 1299یعنی کودتای رضاخانی انجام شد. و آمریکا در پشت پرده همه این طرح های استقلال طلبانه یا: از نظر ما تجزیه طلبانه بود. زیرا اروپا را هم با این سیاست، در گیر تجزیه طلبی کرده بود که: نماد عمده آن جنگ جهانی اول و دوم بود. و به خوبی میتوان دید که پس از دو جنگ، پیروز واقعی این کشتارها آمریکا بود. و توانست دیگران را تجزیه و خود را متحد کند. با طرح فدراتیو ویلسون، آمریکا متحد شد و ایالات متحده آمریکا لقب گرفت، ولی دولت های اروپا و آسیا تجزیه شدند و: به جنگ برای ترسیم مرزها پرداختند.

    آمریکا بعد از پیروزی در جنگ دوم جهانی، به بهانه کمک های مالی طرح مارشال به این تجزیه طلبی ها ادامه داد. مثلا در ایران به بهانه کمک به بلوچ ها یا اقوام دیگر، آن ها را به تجزیه طلبی تشویق می کرد. و همه اقوام داخلی ایران در این دوران، همین موضوع را داشتند و درواقع، آمریکا می خواست ایران هر روز کوچک و کوچک تر شود.

  اروپا هم سرنوشتی بدتر از این داشت و: آمریکا برای تسلط بیشتر جامعه ملل را تغییر نام داد و: به نیویورک برد . سازمان ملل متحد به بهانه: جلوگیری از جنگ مرزها 58کشور دنیا را به 196کشور رساند.

   اگر مطالعه ای در این زمینه صورت گیرد، برخلاف تبلیغات موجود، آمریکا همه کشورها را تجزیه می کرد، ولی در داخل خود به هیچکس اجازه استقلال نمی داد. یعنی 55کشور آمریکای شمالی، فقط یک رای در سازمان ملل داشتند. در حالیکه مولداوی و کریمه واوکراین و... هرکدام یک رای !

     البته آمریکا برای بی اثر کردن رای آن ها هم فکر کرده بود: با تشکیل شورای امنیت و: ایجاد حق وتو راه را بر تاثیرگذاری آرا کشورهای تجزیه شده بست.

    لذا ما از همه اندیشمندان روابط بین الملل، میخواهیم تاریخ را با دید باز مطالعه کنند تا: معلوم شود : همانطور که امام خمینی ره گفت: آمریکا شیطان بزرگ است، همه را به جان هم می اندازد تا حکومت کند. همه را به تجزیه طلبی تشویق می کند! ولی خود را هر روز متحد تر نشان می دهد.

هم اکنون واقعه کریمه و اکراین نمونه زنده آن است. در حالیکه برای مردم یک میلیونی شرق اکراین، دل می سوزاند برای جمعیت دویست میلیونی 99درصدی خودش، کوچکترین ارزش استقلال قائل نیست.

زمان آن رسیده که مردم بدانند: مسبب تمام کشتارهای جهان، از زمان ویلسون به این سو آمریکا بوده است و: ملت آمریکا بیش از این خفت یک رای در سازمان ملل را، برخود هموار نکنند.   

为什么联合国

 伊朗帝国,

该分析?

更大的伊朗反复分析,但立刻成为了早期的领先,它会团聚。例如,赛勒斯和大流士大帝,或果酱,包括那些谁创建的部落和伊朗土地的头部之间的团结,建立一个大帝国。唯一的一次Pishdadian或:萨珊但不是阿契美尼德帝国,伟大的土地进行了统一。

      经过伊斯兰教和Kharazmshahian王朝,萨法维和卡扎尔,阿夫沙尔,甚至西亚和小亚细亚,以及欧洲和非洲的一些地区被裁定有效。但总有关于贪婪,几乎可以说是拜占庭式的阴谋,别人的阴谋中,有时会造成故障和伊朗进行了分析。

    但在采取任何侵略者其丰富的文化建设。伊朗的影响在巴尼Umayya和巴尼阿巴斯的法院,和他们的政府是挑起嫉妒蒙古部落的程度。族长是莫卧儿和什叶派:这个幅员辽阔的国家的建设和改造开始的。

萨法维伊朗是对整个世界产生了重大影响:欧洲将减缓他们的做法给伊朗。伊朗和欧洲的聪明人会改变他们的行为,所以不要使用它们。有时在法国,有时与英国一起反对俄国,有时与反对俄国,英国。这一直持续到国在欧洲联盟的形成。在这个时候,欧洲没少团结起来反对伊朗,伊朗人逃脱游戏。

   伍德罗·威尔逊,美国总统工作的基本思路。他能够与西方合作,团结起来反对伊朗的同时,认识到国家的独立和大约58个国家协助被视为一个独立的国家。

   事实上,这样做可能美国:欧洲大贡献58个国家进行:为每个单独的标尺确定函数不是伊朗。

所有的人,直到然后映射文明的域的国家承认,伊朗已经提供了上下文的一切变得越来越小。这种方法是伊朗领土的一部分,占用,然后他们说:我们会给你独立。印度教徒在巴基斯坦,阿富汗或伊拉克,将实施纳德国王的挥霍所有的努力。

虽然俄罗斯在亚洲,欧洲加盟伊朗的另一部分,在不同的自治共和国。但他们不是完全独立。

所有在今年1290回历这些事件,直到1299政变REZAKHANI 。而美国是所有这些计划的分裂我们的或独立的后面。欧洲以及参与分裂主义的政治:第二次世界大战的主要标志。和好了,我们可以看到,两场战争,真正的胜利是杀死美国。和其他人将团结他们的分析。威尔逊计划联邦,美国和美国被命名,但欧洲和亚洲的政府进行了分析:在战争开始绘制边框。

    美国的胜利,在二战结束后,马歇尔计划下授予这种分离继续。例如,帮助俾路支等民族的借口下,它会鼓励分离主义者。在此期间所有伊朗人民,有同样的问题,事实上,美国希望伊朗每天越来越小。

  欧洲仍然是更悲惨的命运:美国更占优势更名为国联:纽约交易。联合国的借口:防止战争的边界杀死58个国家的196个国家。

   如果研究在这方面做,尽管宣传,美国将打破所有的国家,但独立性不会让任何人里面。在55个国家,在北美,在联合国只有一票表决权。而摩尔多瓦和克里米亚Vavkrayn和一票!

     美国投票决定废除它也曾经想过,形成了议会,并在分析国家接近的选票创造一个有效的否决权。

    因此,我们的国际关系,历史可以追溯到同一个愿景,研究所有学者:要明确:由于霍梅尼说,美国是大撒旦,所有的生命抛出了规则。分裂鼓励大家!每一天,更加团结,但他们的节目。

事件克里米亚和乌克兰,它现在活生生的例子。虽然万人东乌克兰,心脏烧伤的2亿人口的99% ,未授予独立的最小值。

现在是时候让人们知道:所有的杀戮背后,美国一直以来威尔逊:美国人民更丢脸的表决在联合国,而不是忍受。  

  • سید احمد حسینی ماهینی

نقشه های بی خاصیت!

سید احمد حسینی ماهینی | سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۶:۱۵ ب.ظ | ۰ نظر

نقشه های بی خاصیت!

 وروابط بین الملل، بی خاصیت تر!

در تمام موزه های جهان نقشه هایی از ایران وجود دارد که: نشان می دهد بخش اعظمی از آسیا و: قسمتی از افریقای شمالی و اروپای شرقی متعلق به ایران بوده است. از زمان کورش کبیر، حتی پیشدادیان تا زمان ساسانیان ، سلجوقیان و صفویان، تا زمان تاسیس جامعه ملل در اروپا و: یا سازمان ملل در نیویورک. این نقشه ها نشان می دهد: سازمان ملل سرزمین های ما را، از سوی خودش به دیگران بخشیده است!

     واین نقشه ها، نمی توانند هیچ چیز را ثابت کنند! و فقط به درد مبارزه با سلام می خورد!زیرا باستان پرستان تصور می کنند که: سازمان ملل را اسلام به وجود آورده تا: ایران را تجزیه کند و به هرکدام یک پرچم و: یک حکومت بدهد و مرزهای آن ها را تعیین کند و: نگذارد کوچکترین تعدی به این مرز ها بشود.

   اگر راست می گویند بروند و این نقشه ها را، بر سینه سازمان ملل بزنند و حق ایران را بخواهند. چرا فقط زبان شان در داخل دراز است؟ چرا برای کوبیدن اسلام، از کورش و داریوش مدد می گیرند ولی، وقتی فیلم سیصد را می بینند خفه خوان می گیرند؟ و یک کلمه بر علیه آن نمی نویسند؟

    می بینیم که مثلا ارامنه همه ساله 24 آوریل را، سالروز اشغال سرزمین خودشان توسط ترکیه اعلام می کنند! و مراسمی را اجرا می کنند و خواهان بازگشت این سرزمین هستند. آن ها حتی لاچین و قره باغ را تصرف کردند ولی، این تصرف انها اشکالی نداشت!و کشتار آن ها از ترک ها، از نظر حقوق و روابط بین الملل بی ارزش بود! و هست. زیرا هنوز در اشغال آن ها است!

   یک قطعه زمین لانه جاسوسی آمریکا در ایران، توسط دانشجویان از آمریکا پس گرفته شد. سال ها  هنوز ایران را تروریست و گروگانگیر معرفی می کنند. اما انگلستان بهترین و مرغوبترین و: وسیعترین باغهای شمال تهران را، ضمیمه سفارت خود کرده و پس نمی دهد! ولی از نظر آن ها اشکالی ندارد!

این حقوق بین الملل نیست، بلکه ظلم بین المللی بر علیه ایران است. بد ترین مراسم همه اقوام وحشی و: نیمه وحشی ثبت می شود و: به آن ها به دیده احترام می نگرند. ولی نوروز باستانی ایران را، تا سال ها ثبت نمی کنند و قتی هم ثبت می کنند، دهها مدعی برایش می تراشند.

   زبان فارسی را زیر مجموعه عربی معرفی می کنند! و حروفی که ایران طراحی کرده به نام عرب ثبت می کنند. تمام دانشمندان ایرانی را عربی و بعضا سنی معرفی می کنند. دانشمندان ایرانی به فارسی صحبت می کردند، ولی به احترام قران کتاب خود را به زبان عربی مبین که زبان قران بود،  نه عربی بدوی، می نوشتند.

     لباس دانشمندان ایرانی همه به احترام: پیامبر و ائمه لباس عبا و عمامه بوده. در حالیکه لباس عربی، چفیه و عقال است و فرق می کند. و اگر تاریخ را خوب بخوانند، می بینند که چفیه یا روسری را اردشیر بابکان، برای آن ها باب کرد و: عقال را شاپور دوم ملقب به  ذوالاکتاف. زیرا عقال نشان بستن طناب دوکتف آن ها بود. تاریخ نشان می دهد اعراب بدوی، همیشه تابع ایران بودند و: فقط مواقعی که رومیان می خواستند حمله کنند، از این ها بعنوان پیشمرگان و طلایه داران، علیه ایران استفاده می کردند.

    به همین دلیل غرب و عرب، ایران را کشوری صحرایی و حشک وبی آب و علف، با تعدادی شتر نشان می دهند! بهترین نقاشی از ایران، چند شتر است در یک بیایان لم یزرع و: یک ساربان آن ها را می کشد و آفتاب سوزان از پشت: کوهان شتر به زمختی ظهر استوا می تابد. در حالیکه ایران، بیش از آنکه بیابانی باشد، کوهستانی است و جمعیت آن بیشتر در مناطق کوهستانی و: برفگیر زندگی می کنند. و البته همین وسعت فعلی هم، آب و هوای چهار فصل را دارد.

    نباید غافل شد که ضعف درونی هم، این مسائل را پیش می آورد. مثلا وقتی سلطان حسین صفوی شنید، که افغان ها پشت دروازه اصفهان هستند. نه تنها نا راحت نشد بلکه گفت: پس فعلا داخل اصفهان نیامدند؟ما فعلا پادشاه اصفهان هستیم!

    در زمان سازمان ملل، یعنی از حدود جنگهای اول و دوم، دشمن می ترسید به ایران حمله کند، ولی ضعف نفس قاجار و پهلوی، باعث می شد تا آن ها جرات پیدا کنند و: بخشهایی از ایران را جدا کنند. این روند جدا کردن تا سال 1348 هم ادامه داشت. و به بهانه رفراندوم ساختگی بحرین را هم: از ایران جدا کردند. آن موقع بحرین استان چهاردهم ایران بود.

  بعد از انقلاب اسلامی قصد سازمان ملل آن بود که: باز  هم ایران را کوچکتر کند. او قول داده بود که اگر هریک از اقوام ایرانی، قطعه زمینی را جدا کند ابتدا، خود مختاری و سپس به آن ها استقلال بدهد. و یا در واقع استقلا آن ها را به رسمیت بشناسد. 

地图没用!

 国际关系中,多了也没用!

在世界地图上所有的博物馆,也有一些表现出很大的亚洲:北非和东欧的来自伊朗的部分。从居鲁士大帝的时间,直到晚上Pishdadian萨珊塞尔柱和萨非王朝,直到建立在欧洲国:联合国任。这张地图显示了我国在联合国的人都放弃了!

     韦恩图,不能证明什么!不作丝毫的暴力边境。

   如果他们直奔地图上联合国的右胸他们想要的。为什么只有在他们的语言多长时间?为什么伊斯兰教赛勒斯和大流士的击球,都做出了贡献,但是,当我看到一百多部电影被扼杀了读者?并且不写一个字反对呢?

    我们看到,亚美尼亚每年的4月24日土耳其入侵家园的一周年,宣布!并执行仪式,他们要求这片领土的回归。他们甚至占领的卡拉巴赫,拉钦,但它是确定以征服,并在法律和国际关系方面的裂缝的破坏是不值钱的!和好。因为它仍然占据!

   A地块间谍的美国书斋的,由来自美国的学生被撤回。在恐怖分子和罪犯仍然会推出。但在德黑兰北部的英国的最好,最好,规模最大的花园,贴在使馆,然后不要!但它是好的!

这不是国际法,但对伊朗的国际不公。所有的野生近缘种最糟糕的庆祝活动:半野生记录,并把它看作尊重。但古代伊朗,没有记录,直到他们检查记录,并声称几十剃了他。

   代表阿拉伯波斯语言的子集!设计和阿拉伯名字记录的字母。所有阿拉伯和波斯学者经常引入年龄。谁讲波斯语,可兰经,但要兑现他的书在阿拉伯语的伊朗科学家,古兰经的语言被揭露,没有阿拉伯原始,写道。

     伊朗科学家穿着一身荣誉先知和伊玛目身着长袍和头巾的。在阿拉伯装束,和QAL Chfyh和变化。如果历史是一个很好看的,看到或围巾Chfyh Ardashir我,为此,他和Bob :在QAL绰号Zolaktaf沙普尔二世。 QAL显示,因为它被关闭的绳子Dvktf 。历史表明,贝都因人总是唯一的时代,当时罗马人想要攻击,和开拓者如自由斗士,被用来对付伊朗。

    为什么西方和阿拉伯,伊朗沙漠和干草,水,网络,多带几个节目!来自伊朗的最佳作品,带来更多的惊喜在一个贫瘠和:骆驼杀死他们从太阳背后:笨拙的驼峰照赤道中午。而伊朗,而不是沙漠,山脉和人口的山区:多雪的直播。相同的程度,但目前的气候有四季。

    不要忽视的提出问题的内部弱点。例如,当苏丹侯赛因·萨法维听说,阿富汗人在球门后面。这里不仅是不舒服,但他说离开的那一刻后,我们目前拥有的王者!

    在联合国,即约星球大战I和II ,敌人害怕攻打伊朗,但卡扎尔和巴列维气息的弱点,因为它敢于拿起来:伊朗独立的部分。自从1348年这个分离过程仍在继续。公投虚假借口巴林:伊朗孤立。巴林则第十四全省伊朗。

  革命后,这是要联合国:伊朗仍然较小。他承诺,如果伊朗的任何民族,土地,自治,然后在单独的地块给他们的独立性。或事实上承认其独立。


  • سید احمد حسینی ماهینی

تنها راه نجات اکراین

سید احمد حسینی ماهینی | سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۴۴ ق.ظ | ۰ نظر

تنها راه نجات اکراین

اکراین ، تمام کشورها و تمام انسان ها، فقط یک راه نجات دارند و آن :خدا جویی و اعتراف به وجود راهنمایی های اوست. زیرا ممکن است اکراین فکر کند:اگر به روسیه پیوند داشته باشد نجات پیدا می کند. یا اگر در دامن غرب باشد، بهتر است. ولی اتفاقا همان اکراین چندین بار همه این ها را تجربه کرده است. وقتی به شوروی سابق ملحق شد، با خیال کشور مستقل و آزاد  که: به عنوان یک جمهوری به اتحاد جماهیر شوروی می پیوندد .

اما این خوش خیالی فقط در باغ سبز بود و 74 سال، زجر و شکنجه در پشت دیوار آهنین نتیجه این خوش خیالی بود.  انقلاب اسلامی که رخ  داد و: پیام فروپاشی شوروی سابق را، از زبان امام خمینی شنیدند ولی آن را شعار دانستند . حتی وقتی شوروی سابق فروپاشی واقعی کرد، باز هم به جای پذیرفتن امام خمینی، به سوی غرب رفتند. و با اینکه ایران اولین کشوری بود که استقلال آن را به رسمیت شناخت، ولی توجهی به آن نکردند.

    وجود قوم سکا ها که با سیستانی ها، هم ریشه محسوب می شوند و: یا استان خرسون که با خراسانی های ایران هم تبار هستند، ریشه اصلی پیوند این دوملت است ولی، در های و هوی تبلیغاتی غرب گم شد.

   البته اکراینی های زیادی به اسلام علاقمند بودند،زیرا اسلام دومین دین رسمی آن است ، با اینکه مسلمان ها در آمار نمی اوردند؛ و به ویژه به ایران می آمدند و: در خیلی از معاملات بعد از فروپاشی، با ایران همکاری کردند و: بسیاری از علوم مورد نیاز ایران را تامین کردند. ولی زرق و برق غرب چشم آن ها دزدیده بود. رفتند و به جای اتحاد جماهیر شوروی، به اتحادیه اروپا پیوستند.

اما دنیای رنگی اروپا فقط، لباس رنگی نارنجی  به آنان داد و: نارنجی پوش ها قدم به میدان گذاشتند. و کردند آن چه نباید می کردند! تا جایی که زجر شوروی سابق، بطور کلی از ذهن آن ها رفت و: زمزه بازگشت به روسیه آغاز شد.

   روس تبارها که مدتی بخاطر رفتار خشن خود در پشت دیوار آهنین، سر در لاک خود فرو برده بودند، کم کم مانند مار خوش خط و خال از خواب زمستانی بیدار شدند، و نیش خود را آماده کردند. آن ها گفتند زهر مار هرچه تلخ است ولی، داروی بسیاری از بیماری ها است! و شعار پیوستن به برادر بزرگتر را سر دادند.

البته این بار هم از همان سوراخی گزیده شدند که قبلا! .. به اسم استقلال شعار دادند ولی جزو خاک روسیه شدند! و رای های زیر سرنیزه کار خود را کرد. و اکنون راهی ندارند که گفته اند: خود خواسته را تدبیر نیست. اکنون کریمه ای های اکراین، از درون خودشان می سوزند و بیرون دیگران را می سوزانند.

از درون هر روز استقلال  و هویت خود را از دست می دهند، و یک قبیله مسلمان مجبور می شوند خود را روس تبار معرفی کنند! و از سوی دیگر به روس تبار های اکراین، باید پیام خوشبختی و نجات ارسال دارند!. حتی اگر شکایتی هم داشته باشند، کسی به آن گوش نمی دهد و یا: نمی گذارند که گوش دهد.

زیرا شکایت کریمه ای ها از دوحال بیشتر نباید باشد: یا از سگ به خرس پناه ببرند یا: از خرس به سگ. یا باید اعتراضشان از نوع نارنجی باشد تا: اتحادیه اروپا تاییدشان کند و: یا از نوع روس تبار ها باشد که روسیه به آن گوش کند و حمایت نماید.

    البته از نظر ما هردو طرف در اشتباه هستند، و تئوری ما می گوید که (اللهم اشغل الظالمین بالظالمین) است. اسلام هراسان و ضد اسلامیان به جان هم افتادند و: هرچه از دو طرف کشته شود به سود ما است!

اما راه بهتری هم هست. مردم اکراین به دور از هر گونه گرایش غربی یا شرقی باید تصمیم جدی بگیرند. نه فریب روس تبار ها را بخورند، تا باردیگر در دام سازمان های :مخوف و خشن گرفتار شوند و: نه به غرب دل بستگی پیدا کنند تا: فقط به تابلوی آن ها تبدیل شوند و: خط  مقدم جبهه آن ها باشند.

اکراین به دلیل استعداد های فراوان، در تجارت و علوم روز میتواند. راهبرد جهانی برای خود داشته باشد، فقط شرط آن حفظ استقلال آن ها است.


拯救乌克兰的唯一途径
乌克兰,所有的国家和所有的人,将只有一个出路:承认上帝的存在,并寻求他的指导。乌克兰可能不认为,如果俄罗斯的债券将被保存。或如西圈,就更好了。但事实证明,乌克兰经历了所有这几次。当苏联加盟想象力自由和独立的国家,是苏联加盟共和国。
但这种自满的绿色只是74岁,痛苦和折磨的铁幕是自满的结果。伊斯兰革命发生:前苏联的消息,伊玛目的语言听说过呗,但知道这一点。即使在苏联的实际崩溃,而不是接受霍梅尼再次跑到西。而伊朗是第一个国家承认其独立,但它并不重要。
    
还有谁Sistains塞卡,根部被视为人:呼罗珊在伊朗或下降的赫尔松省,根嫁接是Dvmlt但西方迷失在广告的喧嚣。
   
当然,很多乌克兰感兴趣的是伊斯兰教,因为伊斯兰教是在统计的第二大宗教的穆斯林没有,并且是特别是伊朗和崩溃后许多行业,已与伊朗和很多合作它们符合科学的要求。但西方眼中的魅力被盗。相反,他们去了苏联,欧洲加入欧盟。
但欧洲只是在颜色的世界,橙色的衣服给他们设立:橙色帽一步离开了现场。而他们没有!至于苏联的迫害,他们就完全合乎心意: ZMZ ·H开始返回俄罗斯。
   
而因为他的铁幕头后面暴力行为的俄罗斯族人已撤回到自己体内,慢慢地,像一条蛇欢迎摩尔从休眠状态唤醒,准备下手了。他们说,苦的蛇毒,但治疗多种疾病的!他们高呼口号,加入哥哥。
但是这一次我是从同一个孔被咬了!高呼独立的名字,但都是俄罗斯领土的一部分。 !和选票对他们工作的刺刀。现在没有办法说:这不是自我管理。现在,克里米亚和乌克兰,并保留其他从内部烧灼伤。
独立的每一天,失去了自我,一个穆斯林家族被迫引进他的俄罗斯出生!在另一方面,俄罗斯族人在乌克兰,我们派出的幸福和救赎的消息。即使他们有投诉,不听或不,他们会听。
克里米亚是没有一句怨言,因为较高的Dvhal的:承担或采取躲避的狗或狗的熊。或者抗诉的橙色至:欧盟可能批准和:或俄罗斯血统谁听它,并支持俄罗斯的类型。
    
然而,在我们看来,双方都有错,而且理论告诉我们, ( Allhm Ashghl Alzalmyn Balzalmyn )是。约翰也下跌对伊斯兰伊斯兰恐惧症:双方都对我们有利的杀!
但有一个更好的办法。人们往往西部或东部乌克兰远离必须认真对待任何决定。不欺骗俄罗斯人,美国人吃,于是再次被困在组织:可怕和暴力,他们产生任何附着在西找:只需登录到它和:他们是前线。
乌克兰因伟大的天才在商业和科学可以被更新。其全球策略是唯一的条件是,保持独立性。

  • سید احمد حسینی ماهینی

علت العلل تا: علل اربعه! ا

سید احمد حسینی ماهینی | جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۲۵ ق.ظ | ۰ نظر

علت العلل تا: علل اربعه!

اشتباه فیلسوفان حتی فلاسفه اسلامی این است که: اول علیت را اثبات می کنند و از سلسله علت و معلولی، به علت العلل دست پیدا می کنند!یعنی منت می گذارند و خدا را اثبات می کنن!د یا آن را کشف می کنند. می گویند فیلسوفی خیلی زحمت کشید ت:ا برای نفس خود، خدا را اثبات کند ! شب خواب دید که خدا به خواب او آمده و: از وی تشکر می کند!

درست و صحیح بودن روش فلسفی به این است: بجای رفتن از پایین به بالا، از بالا باید به پایین بیاییم. یعنی به جای اثبات علت العلل ! از طریق علت، برعکس باید عمل شود، زیرا واقعی تر است که اول: علت العلل اثبات شود. یعنی ذات احدیت، یک واقعیت علمی و فلسفی بدیهی باید تصور شود. و بدیهیات نیاز به اثبات ندارند. همه بدیهیات فعلی فیلسوفان ذهنی هستند، اما این بدیهی واقعی و خارج از وجود ما است.

چه ما باشیم یا نباشیم، خدا هست! حتی اگر هیچ انسانی روی زمین نباشد و هیچ تفکری نباشد، باز خدا هست. لازم نیست دکارتی به دنیا بیاید! بگوید چون می اندیشم پس هستم ! چون من هستم پس خدا هم هست!چه دکارت یا کانت ، نیچه یا فیخته، هگل یا مارکس باشند چه نباشند خدا هست! لذا یک امر بدیهی و: از مسلماتی است که: نیاز به اثبات ندارد.

   حالا که خدا هست، آفرینش های او هم هست، یعنی از توحید ذاتی به توحید افعالی می رسیم. زیرا بازهم چه ما باشیم یا نباشیم، چه عقل  و فکر و فلسفه باشد یا نباشد، خدا و آفریده های او هست. درواقع این چرخ گردون، بدون ما هم می چرخد . دیو و دد ، باد و ابر، ماه وخورشید بدون ما هم کار می کنند! و این سیر من الله است. لذا اول باید سیر من الله باشد، تا سیر الی الله هم معنی پیدا کند. ما معمولا کار ها را برعکس انجام می دهیم! یعنی اول الیه راجعون را معنی می کنیم و: فکر می کنیم در بطن آن معنی اولیه، مستتر است.

چون خدا جهان را آفریده علت مادی و صوری، علت فاعلی و غایی آن را هم طراحی کرده، و برای ما بیان داشته است. یعنی فهم ما از جهان نباید خارج از: اسباب و علل واقعی باشد. و اسباب و علل واقعی را هم خدا آفریده،خودش هم به آن سامان داده است.

از نظر این مقاله، فیلسوف باید مانند دانش آموز، هرچه را نمی داند از معلم خود بپرسد. نه اینکه برای خود جواب های: من در آوردی ردیف کند. ما هرچه را نمی دانیم، از خدا باید بپرسیم، نه اینکه او را کنار بگذاریم، خودمان چیزهایی به هم به بافیم، بعد خدا را بیاوریم! اگر در این بافته های ذهنی ما جا شد، بگوییم بیا داخل بازی !و اگر هم نشد عذر او را بخواهیم.

چه در قران و چه در روایات، آمده که دنیا بازی است! ولی علت کار های دنیا بازی نیست. طبق آیات قران :( انماالدنیا لعب و لهو و..) دنیا بازیچه است و یا:(انا زیناالدنیا بمصابیح) ما دنیا را با شبه چراغ هایی زیبا ساختیم. (تا چشم بینندگان از ان لذت ببرد.) پس رابطه انسان با افرینش دنیا و: یا همان درک علت مادی و  غایی با هم فرق دارد: علت مادی آفرینش دنیا، بازی است اما علت غایی آن بازی نیست. و نباید کسی آن را بازی بداند!(افحسبتم انما خلقناکم عبثا؟) آیا فکر کردید ما شما را بیهوده آفریدیم؟

   مفهوم فلسفی این است که: اگر بازیچه به دست شما دادیم، قرار نیست از آن بیهوده استفاده کنید! و بدون هدف آن را بازی کنید. بازی در اینجا باید باعث رشد و تعالی گردد. و انسان با دستیابی به امکانات مادی، روح خود را پرورش دهد و بر: علوم خود اضافه کند.

  برای درک علت غایی از افرینش، ما مجبوریم به اسطوره های مورد نظر خدا توجه کنیم، در بسیاری از روایات و احادیث گفته شد :( لولاک لما خلقت الافلاک)  اگر تو نبودی این دنیا را نمی افریدیم. یعنی علت غایی این دنیا، وجود انسان برتر یعنی: حضرت محمد یا علی و: یا بنابر برخی روایات، حضرت فاطمه س است.

  در علت فاعلی هم حرف داریم: همه چیز را خدا افریده، بنابراین علت فاعلی خدا است. و اگر بشر چیزی را کشف یا تغییر می دهد، در واقع آن را خلق نکرده، بلکه فقط آن را فهمیده است . مثلا وقتی اورانیوم غنی شده 20درصد را نگاه می کنیم، این به معنی این نیست که آن را ما ساختیم! بلکه آن را که قبلا ساخته شده و: در معادن وجود داشته! شناخته و جدا کرده ایم! و این علت فاعلی هم اینطور نیست که: فقط در اول سلسله علت و معلول باشد ! یعنی یک روز خدا،آن را خلق کرد و رها کرد! قران می فرماید (کل یوم هو فی شان) خدا هر روز در حال کار( آفرینش) است.

معنی این حرف آن است که اگر، بمب اتم را کشف کردیم فرمول آن، قبلا بوده و ما تازه فهمیدیم!

   البته برای درک بهتر مسئله ( ابا  الله ان یجری الامور الا باسبابها) خدا همه کار ها را از مجاری و سبب های خودش انجام میدهد، ناچاریم علت فاعلی را دارای مراتب بدانیم: یعنی خداوند قدرت و خلاقیت خود را به انسان نیز ارزانی داشته!(انی جاعل فی الارض خلیفه) و او هم از سوی خدا میتواند خلاقیت داشته باشد. و عملکرد آن این است که ذهن خلاق، با نور الهی روشن می شود و: جرقه اختراعات و ابتکارات، از سوی خدا بر مغز: مخترعین می نشیند.

علت صوری و دیگر مباحث هم، باید دچار تحول از بالا بشود زیرا که: ما به علت فهم نازل خود، ابتدا صورت های موجود را تصور می کنیم، لذا درک صورت های بالا، برای ما مشکل می شود. و مثلا :قیامت و عالم برزخ را نمی توانیم درک کنیم. اما اگر از بالا نگاه کنیم، صورت های فلکی و آسمان ، یا کل افرینش را ببینیم، دیگر مسئله قیامت و صحرای محشر، عجیب نخواهد بود.

چنانکه حضرت علی ع میفرماید: من آسمان ها را بهتر از زمین می شناسم!و دلیل فرموده ایشان هم، بیانات پیامبر در مورد سفر معراج است.     

第一个原因:造成四!

伊斯兰哲学是哲学家甚至混淆首先证明因果关系和因果系列,他们获得的第一个原因!离开上帝的恩典做他们证明什么呢?已经或将发现它。哲学家把太多的麻烦说:因为你们的神的气息证明!晚上,他梦见神临到睡觉:他的感谢!

哲学的正确方法是这样的:而不是从下到上,从上到下来了。相反的证明第一个原因!因为它是更现实的第一原因的第一证据是诉讼的原因必须扭转。上帝的本质,它应该被视为一个科学事实和哲学。而明显不必加以证明。凡事当前哲学家是显而易见的,但明显的是真实的,我们都在那里。

我们做什么或不是,有一个神!没有人在地球上竟然没有任何的想法,这是上帝。笛卡尔是没有必要要出生!因为我会这么认为!上帝,我真是太有!无论是笛卡儿或康德,尼采或黑格尔或马克思,或什么不是神!因此,一个显而易见的事实:穆斯林是:不需要证明。

   现在,有一个上帝,是他的创造,达到神的行为,即内在的统一性。我们再怎么还是没有这样做,是否智力,精神和哲学,他是神和动物。事实上,天上没有我们的转动车轮。 Dave和死海,风和云,太阳月亮没有我们的工作!当然,我是神。首先,它必须是神我的大蒜,大蒜这样做从神的同义词。我们通常做相反的!这意味着我们把第一层我们假设中的主要意思,是隐藏的。

因为上帝创造世界的材料和形式因,主体的最终原因,它已经设计并提交给我们。那是不是我们对世界的认识的主要因素是真的之外。玩具和上帝创造的真正原因,它已组织本身。

在这篇文章而言,哲学家,作为一名学生,请你的老师知道一切。不是你自己的答案:我带的行。我们不知道的一切,你应该问上帝,而不是他拉到一边,我们的东西放在一起,然后将神!我们将会把您的精神编织,说开始发挥作用,如果你不想让他道歉。

什么是古兰经和圣训,游戏世界已经到来!但因为世界不是一个游戏。古兰经的经文:世界玩具或( ) : ( )我们取得了世界喜欢漂亮的灯光。 (对观众的眼睛享受它。 )创造宇宙和人的关系后:要么有在材料事业和创造的物质世界的最终原因的认识分歧,但最终的原因不玩游戏。没有人会打它( )你认为我们已经白白创造了你?

   哲学概念是,如果你在玩到我们手里,不打算使用它白白!如果没有瞄准打。增长和卓越应该在这里播放。人力和物力来实现的,培养你的精神和科学的补充。

  为了理解创造的最终原因,我们必须注意有关神的神话,我们被告知许多故事和传统()如果不是你就不会创造了这个世界。世界顶级的人类存在的终极原因,即:先知穆罕默德或阿里:或者,根据一些传统,是法蒂玛扎赫拉。

  我们谈论关于这个问题的原因是:上帝创造了一切,那么上帝是主体。如果人类发现的东西会改变,其实它不是,但它只是理解。例如,当我们看20 %的浓缩铀,这并不意味着我们成功了!但它已经对矿井存在!我们已经确定和隔离!这是情况并非如此,这只是第一次在一系列因果的主题!这意味着,有一天上帝创造了它,离开!古兰经说( )神的日常工作​​( )的。

这是否意味着,如果我们发现了这枚炸弹公式这是以前已知的和新的给我们!

   为了更好地理解这个问题的管道和神的原因( )所有他做的,所以这个问题有很多原因,要知道:上帝已经赐给人类的创造性的力量! ( )他也是上帝可以是创造性的。其表现是创造性思维与神的指示灯亮起:发明和智慧的火花,神脑发明者到达。

正规的成因等问题,应该从顶部改变,因为我们知道他的第一印象的启示将是可用的,所以如果你理解了上面,很难为我们。例如:判断和炼狱无法理解。但如果你看看从上面,天空的星座,或者看到整个的创作,复活和沙漠梦幻般的问题,也就不足为奇了。

由于哈兹拉特·阿里说:我知道天堂比地球更好,因为他还指出,关于先知的提升之旅报表。

  • سید احمد حسینی ماهینی

法蒂玛有Q&A !

سید احمد حسینی ماهینی | چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۵۱ ب.ظ | ۰ نظر

法蒂玛有Q&A :哲学问题


什么理论哲学或神学,是至今仍未解决的一个重大问题:它可以减少哲学家,他们只是有你的头发的部分!和微妙!例,康德说,因为我思故我在!并没有找到答案的宇宙:它的黑暗,挂件的击穿。


大西部或哲学家海德格尔:萨特,存在能够给之间的区别!是它一直在那里!但不能够定义!


   伊斯兰哲学家,当然是更好的地方。它的存在,以及必要存在的存在:有多少有一个计划。甚至生死存亡的穆拉·萨德拉Tshkyk设计:解决哲学问题。但是,嘿,这也就是我们经常在那里遇见接受。


  自然,存在或逻辑,古典,重,有时铺天盖地问题的现实,党的压倒性的实力相信!或哲学家的教学时间,欢呼将压倒答案!


例如,同意承担神和动物的存在,如何这两个有关系吗?是什么创造者和创造之间的关系?如果有干的,这是什么性质的?它是由造物主或生物呢?


据Dinani博士:有父亲和他们之间存在父子关系是它们之间的关系。但又有什么关系?


   今天,通信世界,所有证明有两件事情之间的关系。但又有什么关系?相关的定义是什么?


例如说,口号种族医生:关系的词汇的定义是依赖于关系的两个或多个事物之间存在的类型。一件事就另一个影响可能会说!


Sharynzhad , AA ;文化行为科学,德黑兰,阿米尔·卡比尔,1375 ,第345页。


看见那个盲人正以看不见的关系说是有关系!


已更改的动词不定式,而它被定义。并说:


 ( (连接) )鲍勃Aftal根不定式( (链接) )​​是。以及用于分别转动两部分组成:两个部件连接在一起的方式,并没有失去它的基本属性。


    但哈兹拉特法蒂玛扎赫拉的穆巴拉克,这个问题很容易解决:犯错的伊玛目是万无一失的先知!先知和伊玛目,哈兹拉特法蒂玛扎赫拉的神圣性质之间的接口,它们都同样无辜的!接口也许存在下,较高的是存在的程度。


   因此,一种新的方法,逻辑和哲学应该是主要的阀:看看神圣的行动理念。不是的本质和属性:必要存在。因为现有的方法,或物理或形而上的哲学的基础。无一不我们的头脑。了解物理学,使我们的逻辑。这是一个数学手段。不管是什么,也就是枚举和Ahsa(阿哈萨)和:看到和经历的圈子,并在实验室研究。归根结底,这是我们说的狗屎:如果上帝看见她上了手术台,然后我们就信他。


从实用主义到Agzystansyalyzm所有这样说,但低和高的水平。形而上学独立,而且针对的问题的原则和答案提供了系统设计的另一个原因是:形而上学不是物理学!新的逻辑表示,它要么是物理学或形而上学,玄学是物理学和形而上学,因为它不是物理的。


    但法蒂玛的逻辑是这样的:我们应该爱到恨铝阿里(或奥马尔·扎伊德)来了。或从仇恨到阿里到达。或像一些人来说,这两个一起说的视线: “阿里和阿尔!哈兹拉特·阿里是世界本身:他的世界上是固定的:它是已知的制高点是未知的。


   支持法蒂玛·阿里,是不是因为他是她的丈夫。或父母和子女,是因为她以前的追求者都没有眼泪。因为他的权威在整个世界,但。和上帝希望如此。如果有一个人责怪醒来的人是不知道她的眼睛看不见太阳。


他们中有些人不要吨甚至不知道法蒂玛,和神的旨意,她的发言人直接的体现,并且认识神。有人说,如果F O人,透露对他:有的说,这是法蒂玛,上帝创造了世界,我们不Fyha 。


   因此赫兹上帝,而不是挂到头发哲学微妙,树和树T和RVH Sedreh Almnthy有Alvsqy 。而是认为,在柏拉图的洞穴的阴影,还有附着。可靠一点的楼Q,或觉得我!它是自我开始的理念。他还不是全部!

  • سید احمد حسینی ماهینی

我们如何能得出一。

سید احمد حسینی ماهینی | چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۳۶ ب.ظ | ۰ نظر

我们如何能得出一个哲学学科

理性主义,相信理性:理性的哲学和无论什么原因,我们认为,它是梳理,否则不接受。苏格拉底说,学生不应该接受其他字符!或另一个,他们提倡经验主义和感觉论。土地问题的理念仍然是:原则,任何人谁接受该提议!

  其中一个原因是诡辩出现。正是在这样的时代,我们选择的律师声称,分别为。每个人的律师是强大的,他是对的!它没有提供任何证据或同期,等等,但言辞!因为如果任何人有很好的说辞能够最好地做出假证件显示。

  现在为什么没有发现腐败,尤其是腐败是一样的。该行坏事,他们阅读的任何证据之前,道。先了解侦探,法官或律师谁找到一种方式来获得的文件?如果被发现,它是如何记载:它辩护。这个过程有助于他首先向文档不适合,如果是的话,那里有一个犯罪的证据,怎么会看,拒绝或以其他方式可靠。

   第一原则,还是什么哲学家们说,很显然,他们知道,然后,根据这些原则,并解释他们的想法:他们的论据是令人信服的。他们有一个很大的错误:哲学家是忽略了原来的。这似乎是一个哲学家谁犯了一个错误,但这样做故意。因为他想成为的原因。没有其他人。他是真正的明白了解对方恶棍这么认为,他们预留了一定的:某些他或她的思想,得到同意。

  我们有一个传统, (我的第一QAS魔鬼)谁首先比较了魔鬼。有人告诉我,火人火比黏土和土壤为佳。这样一来,火不会屈服于Brkhak 。

   在这种说法中,有两个重要的原则:第一,为什么火是更好吗?对于因为他是火,火是好就够了!第二,你的说法不是他的创造者和神的参数强:无效的参数指责。

与巨大的自我,在推理的方法中,我们看到了弥补了哲学家的论据。当然,根据定义,有三种推理:电感元件,其中媲美的组件,该比喻详述。但这种外表并不重要,因为他们说这另一种方式?

但由于严重程度显然被忽视了像有人在光天化日之下照明正在寻找,或在水中的鱼,水会跟着没有其他办法。我们将用我所有的空气,但空气不明白一个简单的问题,不,它不计。请记住,当你跌倒的空气,我们认为它上升的病,呼吸急促抓住上面的值。

      此举的哲学意义在于上帝,伟大的哲学家永远,不要在方程中算不练,因为我们觉得这是很简单的!和哲学模式,我们大跌了。首先,她放在一起,然后对他的仁慈的说法,我们请进。撒旦是一样的自我,我们认为我们有一个更好的主意媚眼神的作品比它的创始人认为。

   有一个新的哲学体系后,首先要知道神要优于自己:而不是发明或:人类制造神圣原则思考的问题。其次,我们做了这些原则,记住,它不是任何哲学家可以有所不同,但它是真实的,具体的。

一神论和先知和复活,有三个主要理念:伊玛目阿里说: (安拉怜悯阿姆拉王菲LMT的有机一)。上帝保佑任何人谁知道他们来自哪里以及它们所在的位置,并在那里去。在古兰经中给出了答案:主神Trjvn哑!这句话包含三个要点:神我们得出:去过远离他,回到他的怀抱。

    这一举动是好的,圆形或正弦运动,或飞的手段,但问题是,我们认为我们所做的鼻窦!或钟摆定律,我们已经创建了!真主是不知道的。

   字上尽可能的回报,这个词有时回Syrvrt ,即着讨论!这是罚款,只有当讨论这个问题可能是因为我们认为我们已经发现的意义,上帝是不是这样的命令。

因此,为了避免这些错误,对哲学问题的理解比知道上帝和相信它。

  • سید احمد حسینی ماهینی

چگونه میتوان به یک نظم فلسفی رسید

سید احمد حسینی ماهینی | چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۰۷ ب.ظ | ۰ نظر

راسیونالیست ها ، عقل گرایان معتقدند: فلسفه باید عقلی باشد و هرچه که عقل ما ادراک می کند، آن را حلاجی کند.و غیر آن را قبول نکند . سقراط می گوید: دانشجو نباید حرف دیگران را قبول کند! و یا: دیگران که :تجربه گرایی و حس گرایی را تبلیغ می کنند. در نهایت مشکل فلسفه بر زمین می ماند و: هرکس اصولی را که پیشنهاد کرده می پذیرد!

  یکی از دلایل پدیدار شدن سوفسطائیان هم همین بوده . زیرا در دوران آن ها مثل دوران ما ،که در دعاوی وکیل انتخاب می کنند، بوده است . وکیل هرکسی قوی تر بود، حق با او بود! آن هم نه در ارائه مدرک یا مقارنات و غیره، بلکه در فن بیان ! زیرا اگر کسی فن بیان خوبی داشت میتوانست: بهترین مدارک را هم ساختگی نشان دهد.

  هم اکنون علت کشف نشدن فساد، مخصوصا فساد اقتصادی همین است. زیرا مفسدان، قبل از هرکاری مجاری مدرک سازی را مطالعه می کنند. یعنی ابتدا سعی می کنند بفهمند کارآگاه، قاضی یا وکیل از چه راهی به مدارک دست پیدا می کند؟ و اگر آن را پیدا کرد چطور مستند می کند و: از آن دفاع می کند. این روند به او کمک می کند: اولا مدرک به جا نگذارد و: اگر هم جایی مدرک جرم به جا ماند، چگونه آن را تکذیب یا غیر قابل استناد جلوه دهد.

   فیلسوفان هم اول اصول یا مطالبی را بیان می کنند، که آن را واضحات میدانند و بعد، براساس این اصول تفکر خود را بیان و: استدلال خود را محکم می کنند. آن ها دچار یک اشتباه بزرگ هستند و آن: فیلسوف اصلی را نادیده گرفتن است . البته به نظر نمی رسد کسی که فیلسوف شده، اشتباه کند بلکه به عمد چنین کاری می کند.زیرا می خواهد خودش عقل کل باشد. نه کس دیگری . فهم او فقط درک درست است و بقیه نا صواب می اندیشند!لذا آنان مسلمات روشنی را کنار می گذارند و: مسلمات خود ساخته یا خود اندیشیده را، به میدان می اورند.

  مثلا ما در روایات داریم : (اول من قاس الشیطان) اولین کسی که قیاس کرد شیطان بود. زیرا گفت من از آتش هستم و: بشر از خاک و آتش بهتر از خاک است. و لذا آتش نباید برخاک سجده کند .

   در این استدلال دو اصل مهم وجود دارد: اول اینکه نگفته به چه دلیل آتش بهتر است؟ زیرا همین که او از آتش است، کافی است که آتش بهتر باشد! و دوم اینکه استدلال خود را قوی تر از: استدلال آفریننده خود یافته و خدا را به: استدلال اشتباه متهم کرده است.

و با این منیت بزرگ که: در ابعاد این روش استدلالی است، می بینیم اساس استدلال فیلسوفان را تشکیل می دهد. البته طبق تعریف سه نوع استدلال وجود دارد: استقرا که از جزء به کل است ،قیاس که از کل به جزء است،تمثیل که از جزء به جزء است. البته این امر در ظاهر مهم نیست، زیرا می گویند مگر راه دیگری است؟

اما راه دیگری هست که به علت شدت وضوح، نادیده گرفته شده مانند کسی که: در روز روشن به دنبال نور می گردد، یا ماهی در داخل اب دنبال آب می گردد. ما با تمام وجودمان از هوا استفاده می کنیم ولی، با یک سوال ساده که هوا را نمی بینیم، آن را هیچوقت به حساب نمی اوریم. تنها وقتی به یاد هوا می افتیم و: ارزش آن را درک می کنیم که:به مرض تنگی نفس گرفتار آییم.

      معنی فلسفی این حرکت ان است که :خدا، آن بزرگ فیلسوف را هرگز به حساب نمی اوریم و: در معادلات به کار نمی بندیم، زیرا حس می کنیم مسئله خیلی ساده می شود! و از حالت فلسفی بودن و بغرنج شدن دور می شویم. اول او را کنار می گذاریم و بعد، با استدلال خود بر او منت گذاشته، به بازی دعوت می کنیم. و این همان منیت شیطانی است که: فکر می کنیم مخ ما بهتر از اندیشه پروردگار، کار می کند و بهتر از آفریننده اش فکر می کند.

   پس برای داشتن یک نظام فلسفی جدید، باید اولا خدا را برتر از خود بدانیم :و به جای اصول من در آوردی یا: بشر ساخته به اصول الهی بیاندیشیم. ثانیا بدانیم که این اصول ساخته ذهن نیست، که در مورد هر فیلسوفی فرق کند، بلکه واقعی و عینی است.

توحید و نبوت و معاد، سه اصل مهم فلسفی است: حضرت علی ع میفرماید:( رحم الله امرا علمت من این فی این الی این). خداوند رحمت کند کسی را که بداند: از کجا آمده و در کجا قرار دارد و: به کجا می رود. جواب این سوال در قران داده شده و: خداوند فرموده لالی الله ترجعون! این جمله حاوی سه نکته است: از خدا به وجود آمده ایم و: از او دور شده ایم و: به سوی او باز گردانده می شویم.

    اشکالی ندارد این حرکت را، به حرکت دایره ای یا سینوسی، یا آونگی معنی کنیم ولی، اشکال در این است: فکر می کنیم سینوس را ما ساختیم! یا قانون آونگ را ما به وجود آورده ایم! و خدا از آن بی خبر است.

   گاه ممکن است بر روی کلمه رجعت، به معنی برگشت و گاه در لغت سیرورت، یعنی رو به جلو بحث کنیم! این هم اشکالی ندارد فقط موقعی بحث اشکال پیدا می کند که: فکر کنیم این معانی را ما کشف کرده ایم، و خدا چنین منظوری نداشته است.

لذا برای دوری از این اشتباهات، فهم خدا را از مسائل فلسفی بیشتر از خود بدانیم و: به آن ایمان بیاوریم.   

Conas is féidir linn teacht le disciplín fealsúnachta

Rationalists , creidim rationalism : an fhealsúnacht chúis agus is cuma cén an gcúis sin, bhraitheann muid go bhfuil sé cardáilte , Agus ní glacadh ar shlí eile. . A deir Sócraitéas nár chóir do mhic léinn glacadh le carachtair eile ! Nó eile ndéanfaidh siad empiricism agus sensualism . Tá an fhealsúnacht na fhadhb talún : an bprionsabal go bhfuil aon duine a ghlacann leis an togra !

  Ceann de na cúiseanna cén fáth go raibh sé Sofaistí cinn . Tá sé i rith cibé tráthanna , roghnaigh muid éilimh an dlíodóir , faoi seach . Dlíodóir Gach duine a bhí níos láidre , bhí sé ceart ! Thairg sé aon fhianaise nó comhaimseartha , etc , ach an reitric ! Toisc más rud é go raibh duine ar bith a d'fhéadfadh reitric maith a dhéanamh is fearr a thaispeáint cáipéisí bréige .

  Anois, cén fáth nach raibh a fháil amach éilliú , go háirithe go bhfuil éilliú an gcéanna . Na corrupters , sula léann siad chonair rud ar bith fianaise . An Chéad iarracht chun tuiscint a fháil ar an bleachtaireachta , an breitheamh nó an dlíodóir a fhaigheann ar bhealach a fháil ar na doiciméid ? Agus má tá sé le fáil agus conas tá sé doiciméadaithe : Cosnaíonn sé . Cuidíonn an próiseas seo leis an gcéad dul síos chun an doiciméad a nach bhfuil oiriúnach , agus má tá, mar a raibh fianaise i gcoir , conas a beidh sé cuma a dhiúltú nó iontaofa ar shlí eile .

   An chéad - phrionsabail , nó cad fealsúna bheith ráite , is léir go bhfuil a fhios acu agus ansin , bunaithe ar na prionsabail seo agus mínigh a smaointeoireacht : Tá a gcuid argóintí láidre . Tá siad tar éis botún mór : Is é an fealsamh neamhaird a dhéanamh ar an bunaidh . Dealraíonn sé a bheith ina fealsamh a rinne botún , ach déanfaidh siad amhlaidh d'aon ghnó . Mar gheall ar mian sé a bheith ar an gcúis . Aon duine eile . Tá sé fíor tuiscint a fháil ar thuig an miscreant eile a cheapann Mar sin, leagann siad ar leataobh áirithe de : ! Áirithe aige nó aici smaoinimh , comhaontú a fháil .

  Mar shampla , ní mór dúinn an finscéal ( ) i gcomparáid leis an chéad fhear de Satan . Dúirt mé go bhfuil an Fear dóiteáin ar an tine níos fearr ná chré agus ithir . Agus mar sin ní bheidh an tine Bow Brkhak .

   Sa an argóint , tá dhá prionsabail tábhachtacha : An chéad , cén fáth go raibh an tine níos fearr ? I gcás mar go bhfuil sé ar an tine , is é sin níos fearr tine go leor ! Dara , d'argóint níos láidre ná na hargóintí ar a Creator agus Dia : argóint neamhbhailí chúisí .

Agus leis a dhéanann an ego ollmhór go modh seo de réasúnaíocht , feicimid suas bhonn na hargóintí na fealsúna . Ar ndóigh , de réir sainmhínithe , tá trí chineál de réasúnaíocht : chomhpháirt ionduchtacha de atá inchomparáide leis sin de an chomhpháirt , tá an analaí mionsonraithe . Ach nach bhfuil sé seo tábhachtach chuma , mar a deir siad é ar bhealach eile ?

Ach níl aon bhealach eile mar gheall ar an déine neamhaird ar soiléir cosúil le duine éigin i soilsiú leathan solas an lae ag lorg , nó iasc san uisce , beidh an t-uisce a leanúint . Bainfimid úsáid as gach mo aer , ach ní dhéanann an t-aer a fheiceáil ceist shimplí , gan aon , sé nach chomhaireamh . Just cuimhneamh nuair a thagann tú aeir agus an luach a bhraitheann muid é a ardú os cionn an galar , shortness an anáil ghabhtar .

      Is é an tábhacht fealsúnachta aistriú seo nach bhfuil Dia , an fealsamh mór riamh , agus nach brath sa chothromóid chleachtadh , toisc go mbraitheann muid go bhfuil sé an- simplí ! Agus modh fealsúnacha agus plunged muid ar shiúl . An Chéad chuir sí le chéile , agus ansin a argóint ar a thrócaire , tugtar cuireadh dúinn a imirt . Is é an diabhal an ego céanna a cheapann muid go bhfuil muid oibríonn smaoineamh níos fearr ar Dhia flirtatious níos fearr ná cuí a cruthaitheoir .

   Tar éis a bhfuil córas fealsúnachta nua , ní mór dúinn a fhios ag an gcéad Dia níos fearr chun iad féin : ionad invented nó : a cheapann made ​​Daonna Prionsabail Dhiaga faoi . Dara dul síos , rinne muid na prionsabail i gcuimhne go nach bhfuil sé faoi aon fealsamh is féidir a athrú , ach tá sé fíor agus coincréit .

Aondiachas agus Prophethood agus aiséirí , tá trí phríomh fealsúnachtaí : Imam Ali a deir : ( ) . Dia bless duine ar bith a fhios áit a thagann siad as agus cá bhfuil siad lonnaithe agus nuair a théann sé . An freagra a thug sa Quran : An Tiarna ! An abairt seo ina bhfuil trí phointe: an Dia mór dúinn teacht ar : Bainim ar shiúl ó dó agus a dó muid ar ais .

    Is é an t-aistriú , fíneáil , ciorclán nó sinusoidal tairiscint , nó na meáin a eitilt , ach tá an fhadhb , is dóigh linn go rinne muid an sinuses ! Nó an dlí ar an luascadán , ní mór dúinn a cruthaíodh ! Agus is é Allah an eolas é .

   Aon uair ar ais is féidir ar an focal , bhí an focal uaireanta Ar ais Syrvrt , eadhon ar aghaidh leis an díospóireacht ! Tá sé seo breá ach amháin nuair a d'fhéadfadh an bhfadhb a phlé a bheith go dóigh againn táimid ag teacht ar an bhrí , agus ní ordú den sórt sin go bhfuil Dia .

Mar sin, a sheachaint na botúin , an tuiscint ar na ceisteanna fealsúnacha ná a fhios ag Dia agus chun a chreidiúint é .

  • سید احمد حسینی ماهینی

وجود فاطمه س و:حل معضلات فلسفی

سید احمد حسینی ماهینی | سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۵۹ ب.ظ | ۰ نظر

وجود فاطمه س و:حل معضلات فلسفی

چه در فلسفه نظری و چه در علم کلام، معضلات بزرگی هست که هنوز حل نشده و: میتوان گفت فیلسوفان بریده اند!آنها فقط به یک تار مویی خود را بند کرده اند! و موشکافی می کنند!مثلا کانت می گوید: چون فکر می کنم پس هستم! یعنی جوابی برای هستی پیدا نکرده و: خودش را درتاریکی، به یک بندی اویزان نموده است.

هایدگر فیلسوف بزرگ غرب یا: سارتر نتوانستند تفاوتی بین هست و هستی قائل شوند! هست را از آن جهت پذیرفته اند که هست! ولی هستی را نمی توانند تعریف کنند!

   فلاسفه اسلامی البته جایگاه بهتری دارند. آن ها هستی را، وجود و واجب الوجود و: مراتب وجود را طرح کرده اند. حتی ملا صدرا با طرح تشکیک در وجود خیلی از: معضلات فلسفی را حل کرد. ولی غالبا وجود را کما هی یعنی همانطور که هست می پذیرند.

  ماهیت وجود ، منطق وجود یا اصالت وجود، مباحثی کلاسیک و سنگین و گاه طاقت فرسا است که: از شدت طاقت فرسا بودن ان، طرف مجاب می شود! یا فیلسوف موقع درس دادن، با داد زدن جواب را منکوب می کند!

مثلا بر فرض قبول وجود خدا و مخلوقات، ربط این دو مقوله چگونه باید باشد؟ آیا رابطه بین خالق و مخلوق چیست؟ اگر وجود دارد این وجود درای چه ماهیتی است؟ آیا از جنس خالق است یا مخلوق؟

به گفته دکتر دینانی : پدر و پسر وجود دارند و:رابطه بین آن ها هم وجود دارد یعنی بین اینها رابطه هست. اما خود این رابطه چیست؟

   دنیای امروز دنیای ارتباطات است و: همه ثابت می کنند که بین دوچیز رابطه وجود دارد. ولی خود رابطه چیست؟ تعریف ربط کدام است؟

مثلا دکتر شعاری نژاد می گوید: در تعریف لغوی رابطه آمده است؛ هر نوع وابستگی و ارتباط که: میان دو یا چند چیز وجود دارد. همچنین تأثیر و نفوذی که یک چیز در: دیگری داشته باشد را رابطه می‌گویند!

شعاری‌نژاد، علی‌اکبر؛ فرهنگ علوم رفتاری، تهران، امیرکبیر، 1375، ص 345.

می بینید :آقا چشم بسته غیب گفته: رابطه را ارتباط معنی کرده است!

یعنی مصدر یک فعل را عوض کرده، نه اینکه آن را تعریف نموده باشد. یا گفته اند:

 ((ارتباط )) مصدر باب افتعال از ریشه (( ربط )) است. و ربط دادن دو جز منفک از هم به معنای: پیوند دادن آن دو جز باهم به گونه ای که: خواص اولیه خود را از دست ندهند می باشد.

    اما وجود مبارک حضرت فاطمه س، این موضوع را به سادگی حل می کند:ائمه معصوم هستند و پیامبر هم معصوم ! رابط بین پیامبر و ائمه، ذات مقدس حضرت فاطمه س است، که ایشان هم به همین نسبت معصوم می شود! شاید اثر وجودی رابط، در درجات هستی بالاتر هم باشد.

   لذا یک متدولوژی جدیدی، باید وارد منطق و فلسفه شود:دریچه اصلی آن است که: اصول فلسفه را از عملکرد الهی نگاه کنیم. نه از ذات و صفات : واجب الوجود. زیرا در متدولوژی ها فعلی، یا فیزیک مبنای فلسفه است یا متافیزیک. و هردو ساخته ذهن ما است. یعنی از فیزیک آنچه را می فهمیم، منطق ما را تشکیل می دهد. منطق ریاضی به همین معنی است. یعنی شمردن و احصا کردن هرچه هست و: دیده می شود و به دایره تجربه می رسد، و قابل بررسی در آزمایشگاه است. که نهایت آن می شود گه بگوییم : اگر خدا را زیر تیغ جراحی خود دیدیم، آن وقت او را باور خواهیم کرد.

از پراگماتیسم تا اگزیستانسیالیزم همه این را می گویند ولی با درجات کم و زیاد. متافیزیک هم به طور مستقل نیست بلکه، در برابر سوالات و اصول آن ها، جواب تهیه می کند و سیستم منطق دیگری را طراحی می کند: متافیزیک یعنی: نه فیزیک! منطق جدید همین را می گوید : یا فیزیک است یا متافیزیک، هر چه فیزیک است متا فیزیک نیست، و هرچه متافیزیک است فیزیک نیست.

    اما منطق فاطمه زهرا این است : نباید از حب علی ع به بغض معاویه(یا عمر و زید) رسید. و یا از بغض معاویه به علی ع رسید.  و یا مانند برخی ها، این دو را در کنار هم دید و گفت : علی و معاویه! زیرا حضرت علی برای خودش دنیایی دارد و: دنیای او در بالا تثبیت شده است و: چنان در بالا شناخته شده که در زمین ناشناس است.

   حمایت فاطمه از حضرت علی، نه به این خاطر است که او شوهرش است. یا پدر فرزندانش و نه به خاطر این است که از :خواستگاران قبلی اش بغض داشته باشد. بلکه به خاطر ولایت او بر تمامی جهان است. و خدا خواسته که اینطور باشد. اگر به کسی عتاب هم می کند، برای بیدار شدن آن شخص غافل است که: چشم او قادر به دیدن خورشید نیست.

حتی برخی این را هم دون شان فاطمه میدانند، و او را سخنگوی مستقیم خدا و تجلی اراده حق تعالی میدانند. برخی گفته اند که اگر فاطمه س مرد بود، بر او وحی نازل می شد و: برخی نیز گفته اند که اگر فاطمه نبود، خداوند دنیا و ما فیها را نمی آفرید.

   بنابر این حضرت فاطمه سلام الله، به جای موشکافی و اویزان شدن به یک تار موی فیلسوفانه، به درخت سدره المنتهی و شجره طیبه و عروه الوثقی دست زده است. و به جای استدلال به سایه ها در غار افلاطونی، به خود وجود متصل شده است . از نظر فاطمه س نقطه قابل اتکا، من یا فکر من! نیست که فلسفه را از منیت آغاز کند. بلکه همه اوست!

Tá Fatimah Q & A : fadhbanna fealsúnachta

Cén fhealsúnacht nó diagacht teoiriciúil , tá fadhb mhór go bhfanann gan réiteach : ! Is féidir é a ghearradh fealsúna Tá siad ach cuid de do chuid gruaige ! Agus subtlety sin! Sampla , Kant a deir , mar gheall ar mo thuairimse, dá bhrí sin, tá mé ! Agus ní raibh teacht ar an freagra ar an Cruinne : a dorchadas , tá an pendant briseadh síos .

Big Thiar nó an fealsamh Heidegger : SARTRE , tá difríocht idir a bheith in ann a thabhairt ! An bhfuil sé a bheith ann! Ach ní a bheith in ann a shainiú !

   Tá fealsúna Ioslamach ar ndóigh áit níos fearr . A bheith ann , agus go bhfuil an neach Riachtanach : Tá i bhfad go mbeadh plean . Fiú go bhfuil an- Mulla Sadra Tshkyk dearadh : fadhbanna fealsúnachta a réiteach . Ach hug , go mar gcomhlíonadh go minic ann chun glacadh leis .

  Dúlra , a bheith ann nó réaltacht loighic , saincheisteanna clasaiceach agus trom agus uaireanta mór go bhfuil an neart mór an pháirtí cinnte ! Nó fealsamh am teagaisc , beidh an shout overwhelm an freagra !

Mar shampla , d'aontaigh glacadh leis go bhfuil Dia agus créatúir , conas an dá bhaineann ? Cad é an gaol idir an Cruthaitheoir agus a chruthú ? Má tá tirim é seo an méid nádúr ? Tá sé déanta as an Creator nó an créatúr ?

Dar leis an Dr Dinani : Tá athair agus tá sé ann caidreamh mac eatarthu bhfuil an caidreamh eatarthu . Ach cad é an gaol ?

   Sa lá atá inniu , saol na cumarsáide agus gach chruthú go bhfuil gaol idir dhá rud . Ach cad é an gaol ? Cad é an sainmhíniú ar ábharthacht ?

Mar shampla , a deir an Dr cine mana : Is é an sainmhíniú foclóireachta ar an gcaidreamh ag brath ar an gcineál caidreamh atá ann idir beirt nó níos mó rudaí. Féadfaidh an tionchar a imirt ar rud amháin i ndáil le ceann eile a rá !

Cine Mana , AA; Eolaíochtaí Behavioral cultúr , Tehran , Amir Kabir , 1375 , lch 345 .

Féach ar an fear dall a dúirt leis an gcaidreamh unseen bhfuil gaol !

Go bhfuil athrú ar infinitive briathar , in áit tá sé sainithe . Agus dúirt :

 ( ( Ceangal ) ) infinitives fréimhe Bob Aftal ( ( nasc ) ) Is . Agus Ciallaíonn sé chun casadh ar an dá chomhpháirt ar leithligh : nascadh leis an dá chomhpháirt le chéile ar bhealach nach bhfuil chaill a n-airíonna bunúsacha .

    Ach Mubarak de Hazrat Zahra Fatima , tá an cheist a réiteach go héasca : Tá Imams infallible infallible Prophet ! Comhéadan idir an Prophet agus an Imams , nádúr naofa Hazrat Zahra Fatima ar , go bhfuil siad chomh neamhchiontach ! B'fhéidir gurb é an láithreacht an comhéadan , is é an níos airde an leibhéal ann .

   Dá bhrí sin , modheolaíocht nua , ba chóir an loighic agus ar fhealsúnacht a bheith ar an comhla is mó a : breathnú fealsúnacht gníomh diaga . Ní ar an bunúsach agus tréithe: Bheith Riachtanach . Toisc go bhfuil fealsúnacht modheolaíochtaí atá ann cheana féin , nó fisiciúil nó metaphysical bunaithe . Agus an dá ár n-intinn . Tuiscint a fháil ar cad é an fhisic a dhéanann , ár loighic . Is é seo an bealach matamaiticiúla . Cibé rud a bhfuil sé , is é sin a enumerate agus Ahsa agus : fheiceáil agus a bhfuil taithí acu go bhfuil an ciorcal , agus tá staidéar sa tsaotharlann . I ndeireadh na dála , is é an cac a rá againn : Má chonaic Dia di ar an tábla oibriúcháin , ansin beidh muid a chreidiúint dó .

Ó pragmatachas a Agzystansyalyzm rá go léir seo ach leibhéal íseal agus ard. An metaphysics go neamhspleách , ach freisin i gcoinne na prionsabail a bhaineann na ceisteanna agus freagraí Soláthraíonn dearadh córas chúis eile : an metaphysics nach fisice ! Loighic Nua a deir go bhfuil sé ceachtar fisic nó metaphysics , is é an metaphysics fisice , agus metaphysics mar nach bhfuil sé fisiciúil .

    Ach is Fatima loighic seo : ba chóir dúinn grá a fuath Al Ali ( nó Omar Zaid ) tháinig . Nó ó fuath le Ali Al shroich . Nó cosúil le roinnt , an radharc dá chéile agus dúirt : ' Ali agus Al ! Is Hazrat Ali an domhan féin : tá a saol thuas seasta : tá sé ar eolas go bhfuil an talamh ard anaithnid .

   Tacaíocht Fatimah Ali nach bhfuil , toisc go bhfuil sé a fear céile . Nó nach bhfuil tuismitheoirí agus leanaí mar gheall ar a cuid agróirí roimhe deora . Ach mar gheall ar a údarás ar fud an domhain ar fad . Agus is mian leis an Dia mar sin . Má tá duine éigin chun an milleán ar Airdeallach ar an duine aineolach nach bhféadfaí a súile a fheiceáil ar an ghrian.

Tá cuid acu Don t fhios fiú Fatima , agus a urlabhraí léiriú go díreach ar an toil Dé agus a fhios ag Dia . Roinnt Tá sé ráite go má bhí F o fear fios , ris : roinnt dúirt go más rud é nach raibh F Dia a chruthaigh an domhain .

   Dá bhrí sin Hz Dia , seachas crochta isteach ar subtlety gruaige fealsúnachta , an crann agus an T crann agus RVH Sedreh Almnthy Tá Alvsqy . Agus d'áitigh ionad sin na scáileanna i uaimh Phlatón , go ngabhann leis . Pointe iontaofa F. Q , nó smaoineamh mé ! Is é an fhealsúnacht na thosaíonn ego . Níl sé ar fad ! Tá sé den sórt sin a Dhia , ansin mé

  • سید احمد حسینی ماهینی

فاطمه یعنی: جدا کننده همیشگی.

سید احمد حسینی ماهینی | دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۲۱ ب.ظ | ۰ نظر

فاطمه یعنی: جدا کننده همیشگی.

بسیاری تصور می کنند فاطمه که :درلغت به معنی جدا کننده است، دارای ظرف مکان یا زمان می باشد. یعنی محدود به زمان یا مکان خاصی است. در صورتی که این کلمه علی الاطلاق است. و همیشه این معنی از آن مستفاد می شود. مثل اینکه بگوییم خورشید، فقط روز ها خورشید است. بنابر این از لحاظ کلامی و لغت شناسی، محصور کردن معنی یک کلمه به زمان یا مکان خاص، از درجه اعتبار ساقط است.

وقتی که نام برای کودکی انتخاب می شود، در واقع این نام تمام ارزوها یا :خواسته ها و اهداف و انگیزه های پدر یا: مادر را نشان می دهد. پدر یا مادر تمام ارزوهای دست نیافته خود را، در وجود فرزندشان تصور می کنند و: نامی انتخاب می کنند که با آن ایدئال ها هم خوانی داشته باشد. برای همین در اسلام نیز تاکید شده که: برای فرزندان خود نام نیکو برگزینید.

شاید اصلی ترین وظیفه پدر و مادر، همین باشد چرا که هیچ پدر ومادری، فرزندش را بدون غذا یا لباس رها نمی کند ولی، ممکن است بر اثر شدت علاقه در انتخاب نام دقت نکند. این ها را پیامبر اسلام فرموده است. و لذا خودش به آن عمل کرده و:در انتخاب نام برای فاطمه ، از روح قدسی کمک خواسته و:بر زبان ایشان جاری شده ، چنانکه نام حسن و حسین نیز از عالم بالا و معادل شبر و شبیر اعلام شد.

   پس نمی توان قبول کرد که: نامگذاری فاطمه سلام الله دختر بزرگوار پیامبر اسلام، اتفاقی بوده و معنی خاصی ندارد. لذا میتوان فهمید این انتخاب معنی دار بوده و: پیام مهمی برای همه انسان ها، از اولین تا آخرین داشته است. زیرا همه کار های پیامبر و: سخنان ایشان از جانب خدا بود و به:صریح قران کریم، ایشان از روی هوا و هوس حرف نمی زده و: هرچه خدا می گفته بیان می داشته(و ما ینطق عن الهوا ان هو الا وحی یوحی)

   حضرت فاطمه نیز به: این نام مقدس خود، آگاهی داشته و در جهت برآورد اهداف الهی می کوشیده است. و کار ایشان جدا کردن دائمی و حق از باطل بوده است و: بیانات ایشان همه حکمت آمیز بود و: عملکردی نیز مطابق دستورات پیامبر و وحی الهی داشته.

  شاید اولین باری که جدا کرد، در همان مراحل بلوغ، در مسئله ازدواج بود. ایشان به دلیل پیوستگی به بیت نبوت، خواستگاران زیادی داشت. مخصوصا اینکه در رسوم بسیاری از ملل، داماد میتواند نقش پسر را برای خانواده ای که: پسر ندارد بازی کند.مهمترین خواستگار ایشان ابابکر بود، زیرا که دختر خود عایشه را به پیامبر داده بود و: انتظار داشت ایشان هم مقابله به مثل کند.

   اما پیامبر فرمود: انتخاب همسر به عهده خود دخترم می باشد. او هرکس را بخواهد من هم راضی هستم. و این انتخاب سنگین و بزرگی بود. باید به ابابکر جواب نه بدهد و: عواقب آن را هم بپذیرد. وقتی جواب منفی داده شد، دیگران هم سرک کشیدند تا شاید بخت با آنان یار باشد.

عمر ابن خطاب، عبدالرحمن ابن عوف و: عثمان ابن عفان از جمله، پیرمردان ثروتمند بودند که: ثروت خود را به رخ پیامبر می کشیدند.و به بهانه ثروتشان، خواستگار حضرت فاطمه بودند و از:حوادث بعدی تاریخ هم، معلوم می شود که چه اهدافی از: این خواستگاری داشتند ولی همگی مایوس برگشتند.

   اما وقتی پیامبر پیشنهاد حضرت علی را  مطرح کرد، فاطمه س پذیرفت و این اولین خط هدایت بود: که نشان داد  و راه را روشن ساخت. فاطمه س میدانست این انتخاب، چه نتایج زیان باری خواهد داشت! اما خود را آماده این کار ساخت. اولین نتیجه آن در عروسی ساده و فقیرانه بود. از خدم و حشم و هدایا و تحفه ها خبری نبود. حتی لباس عروسی خود را به فقیری بخشید! و با لباس کهنه ای بر سر سفره عقد نشست.

  این جا است که هرلحظه، فاطمه سلام الله با انتخاب و جدا کردن ها روبرو بود. او زندگی ساده با علی ع را بر: زندگی اشرافی پیرمردان عرب ترجیح داد. همه در آمد حضرت علی، فقط به اندازه نان شب بود! زیرا او مرد جبهه و جهاد بود و: کمتر فرصت اشتغال برای در آمد داشت.

وقتی آیه مباهله آمد، پیامبر حضرت فاطمه و علی و دو فرزند آنان را با خود همراه برد. و با دیدن انان بود که دست از مباهله برداشتند.

  آیه تطهیر که آمد، پیامبر تا 9 ماه هر روز بر درخانه دخترش می آمد و: این آیه را باصدای بلند قرائت می فرمود تا: کسی به اشتباه به درخانه کس دیگری نرود.و اهل بیت مورد نظر قران را، جای دیگری جستجو نکند.(السلام علیکم یا اهل بیت نبوه)

این تنها انتخاب و یا آخرین انتخاب نبود. ایشان بعد از وفات پدرش هم انتخاب کرد و: از انتخاب خود سخت دفاع کرد و: به ناپاکان هشدار ها داد.

   نقل قول از پیامبر هست که: این جدا کردن ها و این انتخاب ها، تا ابد ادامه دارد. فاطمه بر درب بهشت می ایستد و: مانند مرغی که دانه بر می دارد، دوستداران علی را بر می دارد و: قبل از خود وارد بهشت می کند.

این اجازه را خدا و پیامبر به او داده اند. زیرا ایشان مرکز ثقل نبوت و امامت و عنصر رابط بین آن ها است  

F Ciallaíonn an scaradh buan .

Bheadh ​​Fatima go leor glacadh leis go gciallaíonn an focal go bhfuil scaradh le spás nó am os a chionn. Ie teoranta do am nó áit. Má tá an focal iomlán. Ciallaíonn sé seo tá sé i gceist i gcónaí . An bhfuil cosúil le rá go bhfuil an ghrian an ghrian ach lá . Mar sin, i dtéarmaí urlabhra agus teanga paiteolaíochta , Iniaigh focal le am nó in áit áirithe é , ar neamhní .

Nuair atá an t -ainm atá roghnaithe do na páistí , in ainm an uaillmhian nó Iarratas spriocanna agus inspreagadh na seónna athair nó máthair . Is mian leis an tuismitheoir nach bhfuil gach caillte a leanbh a glacadh ann : ainm atá comhoiriúnach leis an idéalach . Ar an gcúis seo tá Ioslam béim go bhfuil dea-ainm a roghnú dá bpáistí .

B'fhéidir gurb é an dualgas is tábhachtaí de na tuismitheoirí , tá sé seo toisc nach bhfuil aon tuismitheoirí , gan leanaí , ach fág bia nó d'fhéadfadh nach éadaí cúramach ar an déine spéise in ainm . An Prophet an Ioslam Tá sé ráite . Dá bhrí sin , an gníomh féin agus an t -ainm Fatima , an Spiorad Naomh , agus d'iarr : a theanga ag sileadh , chomh maith le Hassan agus Hussain agus Shabbir Alam agus fógraíodh hibrideach coibhéiseacha a ghlacadh.

   Mar sin, ní féidir linn glacadh le go : Is é ainmnithe i ndiaidh iníon an uasal Prophet Muhammad Fatima Salam Ullah teagmhasach agus nach bhfuil aon bhrí speisialta . Is féidir linn a thuiscint go bhfuil an rogha suntasach : teachtaireacht thábhachtach do gach duine , ó chéad Tá go deireanach . Tá gach obair mar gheall ar an Prophet : A óráid a bhí ó Dhia : follasach Quran agus bhuail se ar an aer agus ní labhairt dúil : Cibé rud a bhfuil Dia in iúl é ( )

   As Fatima : Tá an féin - eolas ainm agus naofa iarracht chun meastachán a dhéanamh chun críocha diaga . Tá saothar dá chuid a bhaint an ceart buan agus mícheart : Bhí a chuid ráitis uile táscach na feidhmíochta i gcomhréir le horduithe an Prophet agus bhí revelation diaga .

  B'fhéidir gur le haghaidh an chéad uair scoite amach sa phróiseas aibithe , an cheist an phósta . Mar gheall ar cloí leis an Prophet Teaghlaigh , bhí go leor agróirí . Go sonrach , sna traidisiúin na náisiún go leor , is féidir leis an groom a chur ar an buachaill leis an teaghlach : . Níl buachaill imirt suitor an chuid is mó a bhí sé Abu Bakr , thug an Prophet a iníon Aisha : An ag súil leo a reciprocate .

   Ach dúirt an Prophet : Is é mo iníon do fhreagracht a roghnú céile . Duine ar bith a bhfuil áthas orm go maith . Agus ba é seo trom agus bulky . Níor chóir Ababkr a thabhairt ar an freagra : tá sé in am chun glacadh leis na hiarmhairtí . Nuair a bhí an freagra diúltach , tharraing daoine eile ar bhóthar a fhortún b'fhéidir gur féidir leo comhpháirtíochta .

Umar Ibn Khattab Abdur Rahman Ibn Ouf , agus : . Uthman Ibn Affan , bhí áirítear fir d'aois saibhir go ndeachaigh a saibhreas go dtí an Prophet tarlú Excuse saibhreas , Fatima suitor agus an dáta ar imeachtaí ina dhiaidh sin , is léir go Cad iad na spriocanna an bhfear , ach tháinig siad go léir ar ais díomá .

   Ach nuair a d'ardaigh an Prophet an togra Ali , ghlac Fatima Zahra agus an chéad líne iompair : léirigh sé ar bhealach soiléir . Bhí a fhios ag an rogha Fatima Zahra cad a bheadh ​​na torthaí a bheith díobhálach ! Ach a bheith ullmhaithe a dhéanamh an obair seo . Ba é an chéad toradh i bainise bocht simplí . Retinue na bronntanais agus seirbhís bronntanas agus ní nuacht . Fiú go mbeadh a gúna bainise a bheith bocht ! Agus gúna caite ag cruinniú pósta .

  Tá sé anseo an nóiméad sin , bhí os comhair Fatima Salam Ullah leis an rogha scaradh . Tá a saol simplí den saol Ali : na hArabaigh aristocratic sean fearr . Gach tháinig go dtí Hazrat Ali , díreach mar an t-arán ! Toisc go raibh sé ina fhear cogaidh agus Jihad : bhí deis níos lú le haghaidh fostaíochta .

Nuair a bhí Mbahlh véarsa , Prophet Hazrat Fatima agus Ali agus a mbeirt pháistí , chomh maith lena raon . Agus go bhfaca gur thóg siad amach as Mbahlh .

  An véarsa íonú tháinig , iníon an Prophet a tháinig abhaile gach lá go 9 mí : léigh sé an véarsa gutha piocadh suas duine éigin eile nach bhfuil dul go dtí an teach mícheart , Agus giotán ó na Koran , gan a chuardach in aon áit eile . .

Ba é seo an rogha amháin nó rogha dheireanach . Tar éis bás a athar roghnaigh sé an gcosaint diana ar a rogha agus a chur ar an eolas ar an salach .

   Tá ceanglófar ó fáidh : an scaradh agus na roghanna atá le leanúint ar aghaidh ar feadh tréimhse éiginnte . Fatima sheasann ar Doras Heaven : Bíonn cosúil le síolta éan , atá ar an lucht leanúna ócáideach sula mbeidh sí isteach Paradise .

Tabharfaidh sé seo deis dó a bheith acu agus fáidh . Tá sé an t-ionad na tuar agus ar an Imamate agus is é an comhéadan idir iad

  • سید احمد حسینی ماهینی