سرگذشت کتاب و: کتابخوان ها.
کتاب یا طومار؟
آدم در سنین نوجوانی یا جوانی، اگر چیزی را ببیند و بشنود، فکر می کند دنیا از اول آنطور بوده است!مثلا برای جوانان امروزی، تصور دنیای بی تلفن همراه، اصلا ممکن نیست یا برای جوانان دیروز، تصور دنیای بدون کتاب! آن ها فکر می کنند از روز ازل، کتاب به همین شکل نوشته و چاپ می شد.
طرف دیگر قضیه هم این ایراد را دارد. یعنی پیرمردها، دنیای موبایل و کامپیوتر را هم که: بعد از کتاب آمده قبول ندارند!یعنی اگر کسی هزار تا کتاب اینترنتی هم بخواند، آن ها می گویند این فرد کتابخوان نیست و: آمار می دهند که ایرانی ها، فقط 8 دقیقه کتاب می خوانند !
حالا معضل کتاب نویسی هم همین است . هر سنی می خواهد کتاب را آنطور که می فهمد، تعریف کند و بقیه سن ها را کنار بزند. فرضا اگر ما سه نسل را در نظر بگیرم: نسل کتب خطی ، نسل کتب چاپی و نسل کتب الکترونیکی . پیرمردان با سواد ما که در کودکی مکتب می رفتند، و لوح یا ورق چوبی در دست می گرفتند، و یا آن هایی که مداد جوهری داشتند و: با اب دهان آن را خیس می کردند و می نوشتند. اینها کتابت جوان ها را که با خودکار می نوشتند قبول نداشتند.
خوشنویسی از نظر آن ها نوشتن با قلم و دوات است، که صدای جیر جیر حرکت قلم روی کاغذ شنیده شود. کتاب هم از نظر اینها چند ورق دست نوشته است که: به هم دوخته می شود. لذا صحافی جدید را که با چسب باشد قبول ندارند! و چاپ کتاب برایشان مفهوم نیست، زیرا کتاب باید با دست آن هم در نور شمع نوشته شود!
نسخه برداری یا کپی کردن را هم، فقط رونوشت میدانند یعنی با دست از روی قبلی بنویسند! مانند بیشتر محضر خانه ها! میگویند کپی را میتوان تقلب کرد! ولی رونوشت را که مهر دفتر خانه دارد نمی توان!
نسل دوم که با چاپ آشنایی دارد و: فتوکپی را می شناسد ، زیاد سخت گیر نیست. کپی شناسنامه یا کارت ملی یا هر کپی دیگر را، درست میداند مادامی که خلاف آن ثابت شود.
اما نسل سوم از کپی چیز دیگری می فهمد! کپی رایت و پست، آپتودیت و بک آپ گرفتن، برایش خیلی مهمتر از: کپی شناسنامه و این جور چیزها است. یک کامنت که برایش بگذارند، بهتر از صد تا حاشیه نویسی نسل اول است!یک لایک برایش بکنند، از صدا آفرین و هزار آفرین نسل دومی ها بهتر است. اگر یک روزی نوشته اش به اشتراک گذاشته نشود، از صد بار فلک کردن نسل اولی ها زجر آورتر است.
همین تفاوت بین سه نسل حاضر در میان ما، نشان از تاریخ پر فراز و نشیب کتاب دارد و: اصلا شاید کتاب تاریخی نداشته باشد. بلکه فقط تاریخچه داشته باشد!
یک بررسی ساده نشان می دهد: کتاب به شکل امروزی، عمری کمتر از یک قرن دارد. و قبل از آن گرچه از نام کتاب استفاده می شده، ولی واقعا کتابی در کار نبوده است.
میدانید تا مدت ها خط وجود نداشت، پس کتاب هم وجود نداشت! وقتی خط اختراع شد، کاغذی وجود نداشت پس باز هم کتابی وجود نداشت. در این دوران اغلب نوشته ها کوتاه و فشرده بوده، و بر روی سنگ ها و گل ها یا دیوار ها نوشته می شده است.
مدتی پاپیروس و بعد چرم ، بالاخره کاغذ و پارچه برای نوشتن پیدا شد. ولی باز هم کتابی وجود نداشت . زیرا نوشته های زیادی وجود نداشت .اگر هم زیاد بود به هم مربوط نمی شد. لذا باز هم کتاب نبود. خیلی مطلب طولانی می شد، پارچه یا کاغذ یا پوست را، بزرگتر می گرفتند و بعد آن را لوله می کردند و: طومار درست می شد. خیلی اهمیت داشت آن را با طلا می نوشتند. و دو سر طومار را چوب می گذاشتند تا خورده نشود.
شاید از زمان اختراع دستگاه چاپ، بشر به این فکر افتاد که مطالب بلند را، بریده بریده کند تا دستگاه چاپ بتواند آن را چاپ کند! لذا اندازه استاندارد کاغذ یا ورق، از آن موقع شروع شد. تا مدت ها این کاغذها یا ورق پاره ها را، با نخ و سوزن به هم می دوخت ند. ولی صفحه شماری مد نبود، بلکه مطلب آخر هر صفحه را در اول صفحه بعد، تکرار می کردند!
سال ها طول کشید تا مطالب به هم پیوسته پیدا شد. و بعد برای چاپ کردن آن ناچار شدند صفحه شمار بزنند. و این زمان به ما خیلی نزدیک است. یعنی شاید بیش از صد سال نباشد که در جهان، و بیش از 50سال نباشد که در ایران، کتاب به شکل امروز تولید شد! بزرگتر ها یادشان است که درس های دبیرستان، کتاب نداشت معلم ها از خودشان جزوه می گفتند! شاید از دهه 40یا پنجاه این روش فعلی: چاپ کتاب یکدست رواج پیدا کرد.
کمی کوچکتر ها یادشان است که: در دانشگاه ها هم همینطور بود: جزوه، پلی کپی، از روی دست هم نوشتن و: این جور چیزها. هنوز کتاب های دانشگاه و: حوزه های ما یا در هند چاپ میشد یا در ایتالیا و: این اواخر لبنان و عراق ..
بله عزیران من، این بود سرگذشت کتاب و: کتابخوان ها....
- ۹۳/۰۲/۱۴