यह एक फटी हुई चादर थी, बरजम नाम!
ورق پاره ای بود، برجام نام!
برخی آن را آیات قرآن دانستی و بر سر گذاشتی! و دیگری نخواستی و بر در گذاشتی. القصه داستان به درازا کشید تا بدانجا که: نوح علیه السلام را مثال زدی. حسنک و وزیر و باقر خراسانی اندر، که کدام زیبنده تر. باقر خراسانی مکتوب نمود که: عمر نوح و انتظار یعقوب و صبر ایوب، به سر آمدی ولی برجام هنوز باقی است. چون که حسنک با یوروپ و ینگی دنیا، صنمی داشت بغایت زیبا، دل هر شاعری بر خود قفل زدی، تا صاحب زمان از یاد بردی. گفتندی این صنم یک روزه آید و: بر آب گذر خواهد کرد، نان را به درویشان به رایگان تقسیم. ره یک شبه به گاه صد ساله برفتی، و هیچ معلوم نکردی دل از چه کسی ربوده، و یا دل در گرو کدام دارد. به غمزه گفتی خواهد آمد، و دردها درمان خواهد کرد. که کیمیای عجیبی بر دستان اوست.
- ۰ نظر
- ۱۸ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۵