از غزنه تا غزه

به احمد ماهینی کاندیدای ریاست جمهوری امریکا از حزب سبز

از غزنه تا غزه

به احمد ماهینی کاندیدای ریاست جمهوری امریکا از حزب سبز

نامه ای از معاویه درباره ایرانیان

سید احمد حسینی ماهینی | سه شنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۴ ب.ظ | ۰ نظر

نامه ای از معاویه درباره ایرانیان

حتما بخونید تا بدونید اینا کی بودند
در جلد ششم ناسخ التواریخ نامه ای از «ابان بن سلیم» نقل شده است که از جانب معاویه به «زیاد بن ابیه» (برادر خوانده معاویه، سرپرست کوفه و خوزستان و فارس) نوشته شده و متن این نامه توسط منشی زیاد بن ابیه به ابان بن سلیم که دوست نزدیکش بوده امانت داده شده است که آن را بخواند و او با توجه به مضمون جالب نامه رونوشتی از آن برای خودش برداشته است. نامه چنین آغاز می شود:
«... اما بعد...از من پرسیده ای که وظیفه تو در برابر قبایل عرب و غیرعرب چیست؟»
و پس از شرحی درباره ی قبایل یمن و بنی ربیعه و بنی مضر نوبت به ایرانیان می رسد. در این زمینه در ناسخ التواریخ چنین آمده است:
«... و اکنون می رسیم به این قومی که به نام موالی در میان امت اسلام به سر می برند و قوم فارسی نام دارند. گوش کن زیاد! این مردم را باید ذلیل کرد. باید همان روشی که عمر (عمربن خطاب) آن ها را می کوبید، طوری کوبیدشان که هرگز نتوانند سربردارند. این ها جز با سیاست عمر اداره شدنی نیستند. از عطایشان که حق عمومی اتباع اسلام است تا می توانی بکاه. در تقسیم خواربار تا می توانی از سهمشان کم کن. در جبهه ی جنگ آن ها را در صفوف مقدم بگمار تا زودتر از دیگران هدف حملات دشمن تازه نفس قرار گیرند. سربازان آن ها را به کار جاده سازی و هموار کردن راه ها و کندن درخت ها بگمار و سعی کن هر چه دشواری و عذاب باشد نصیب این عجم ها شود. کاری کن که سنگینی بارها بر دوششان هر چه بیشتر فشار آورد. زیرا که اگر جز این باشد هوای عصیان خواهند کرد.
مراقب باش که این عجم ها هرقدر هم صالح و متقی باشند بر صفوف جماعت در نماز پیشنمازی نکنند و در نماز جماعت در صف اول قرار نگیرند مگر آن که عده اعراب برای تکمیل صفوف کافی نباشد و هرچند هم در فقه و قرآن دانشمند باشند بر مسند قضا ننشینند و بر هیچ شهری از شهر های اسلام والی یا حاکم نشوند. و در معابر هرقدر هم مقامشان بالا باشد بر عرب هر چند هم پست و فرومایه باشد تقدیر نجویند و در ازدواج حق زناشویی با زن عرب نداشته باشند اما مردان عرب حق همسری با زنان فارسی را داشته باشند. این ها همه سیاست عمر رضی الله عنه است و عمر شایسته است از امت محمد صلی الله علیه و خاصا از بنی امیه شایسته ترین پاداش را ببیند.
با این همه عمر اشتباهاتی نیز داشت. مثلا می بایست قوانین و نظاماتی به وجود آورده باشد که برای همیشه عجم ها را در برابر عرب ذلیل و خوار نگاه دارد. اگر از ایجاد نفاق در میان امت اسلام پرهیز نداشتم، همین امروز مقرر می داشتم که اگر یک عجم، عربی را بکشد محکوم به قصاص یا دیه کامل می باشد ولی اگر عربی یک فارسی را به قتل برساند از قصاص معاف باشد و دیه را نیز نصف بپردازد. به هرحال، زیاد! از همین امروز که این نامه بدستت می رسد این عجم ها را بیشتر ذلیل کن، به آنان توهین کن، آن ها را از پیشگاهت دور دار، از آنان در رتق و فتق امور کمک مخواه، به درخواست هایشان اعتنا نکن.
از این سخن که بگذرم، بگذار نامه ای را برایت نقل کنم که عمر بن خطاب برای والی بصره «ابوموسی اشعری» ، در زمانی که تو به سمت منشی حکومت در زیردست این مرد خدمت می کردی، فرستاده بود. همراه این نامه ریسمانی به طول پنج وجب بود که هرچه حکایت بود در آن ریسمان بود. زیرا عمر در آن نامه به فرماندار بصره دستور داده بود که « به موجب این نامه مردان بصره را احضار کن و درمیان آنان از موالی و اعاجم (ایرانیان) هرکس را که طول قامتش به اندازه این ریسمان رسیده، گردن بزن» 1. این نامه را ابن ابی معیط خوانده و یادداشتی هم از آن برداشته بود و به طوری که نواده او ولیدبن عقبه برای من حکایت کرد، ابوموسی اشعری درکار خود درمانده بود که آیا فرمان عمر را اجرا کند یا درباره ی آن مطالعه ی بیشتری به عمل آورد و نیز نقل کرد که وقتی ابوموسی با تو در این باره مشورت کرد تو او را از اجرای این فرمان بازداشتی و توصیه کردی که فرمان عمر دوباره به خودش بازگردانده شود تا شخصا در فرموده خود تجدید نظر کند. و تو چون به خیال خود غم تیره بختان و بیچارگان می داشتی در پبشگاه خلیفه به التماس درآمدی تا او را از خون ایرانیان بازگردانی و به او گفتی که این قتل عام به ناحق، همه ی ایرانیان را خواهد برانگیخت و آن قدر دوپهلو و سه پهلو سخن گفتی تا عمر را از عقیده اش بازگردانیدی. ای زیاد! من در میان فرزندان ابوسفیان نامبارک تر از تو ندیده ام. زیرا تو نگذاشتی که با دست عمر عنودترین دشمن ما از صفحه روزگار برداشته شود. ای زیاد! سخنان تو عمر را به جایش نشانید ولی حقیقت این بود که اگر عمر تصمیم خود را عملی می کرد و ریشه این اعاجم را از بیخ می کند، آب از آب تکان نمی خورد، بلکه عرب عجم کشی را وسیله تقرب به درگاه الهی می شمرد. ولی تو، ای برادر، ای زیاد بن سفیان، وی را از این کار بازداشتی و ما را همچنان در خطر گذاشتی. لااقل اکنون تا دیر نشده است از خواب غفلت برخیز! تا فرصت از دست نرفته است این اعاجم را از میان بردار و ریشه آن ها را بسوزان.»

  • سید احمد حسینی ماهینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی