از غزنه تا غزه

به احمد ماهینی کاندیدای ریاست جمهوری امریکا از حزب سبز

از غزنه تا غزه

به احمد ماهینی کاندیدای ریاست جمهوری امریکا از حزب سبز

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

سید احمد حسینی ماهینی | سه شنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۳ ب.ظ | ۰ نظر

۲۰۱۵/۱۰/۱۰، ۹:۱۷ بعدازظهر - سیداحمد حسینی ماهینی: شش غروب تا محرم...


در میدان می مانم تا نفس آخرم 

راهی راه حسین هم قدم رهبرم 

کرده قیامت به پا شور قیام حسین

کی رود از یاد ما نام و مرام حسین

قافله ی عاشقان راهی کرب و بلاست 

مشعل راه خدا خون شهیدان ماست...



به یا سردار شهید حسین همدانی...

۲۰۱۵/۱۰/۱۱، ۱۲:۰۵ قبل‌ازظهر - سیداحمد حسینی ماهینی: ًسلام لطفا درگروه هااعلام کنید اگه افرادی به درب منزل شماامدن وگفتن ازطر ف دانشگاه امدیم برای تست قندخون رایگان سریع به پلیس اطلاع دهیدچون ویروس ایدز وارد بدن افراد میکن لطفااطلاع رسانی کنیدبه نظرمیرسدکه ازعناصرگروه ☺☺☺😊داعش میباشند,,فقط زود,بفرستید,,توهرگروهی هستید,,

هرکه برات مهمه اینو براش بفرس.سرهنگ قنبری

۲۰۱۵/۱۰/۱۱، ۱۲:۴۱ قبل‌ازظهر - ‪+98 912 113 6177‬: (بنام خدا)پیام تسلیت جانبازاکبرغلامی دبیرکل ائتلاف بزرگ قهرمانان به ملت شریف ایران

شهادت سرلشکرهمدانی http://etelaf-bozorg-varzeshkaran.com/news/view/id/867

۲۰۱۵/۱۰/۱۲، ۱:۴۲ قبل‌ازظهر - ‪+98 912 143 2413‬: خدا را لمس باید کرد.....

خدا را مى توان در باورى جا داد،

که در احساس وایمان غوطه ور باشد....!

خدا را مى توان بویید.......!!

واین احساس شیرینى است،

که ما از بیکران مهربانیها براى خود،

خدایى لا مکان وبى نشان سازیم..........!!

خدا را در زمین وآسمان جستن ،

ندارد سودى اى آدم...........!!

تو  !!

باید عاشقش باشى......!

باید گوش بسپارى،

به بانگ هستى وعالم........

خدا زیباترین معشوق انسان هاست..........!!

خدا را نیست همزادى...........

که او یکتاترین .......

عاشق ترین ........

معبود انسان هاست...........!!



۲۰۱۵/۱۰/۱۲، ۶:۵۷ قبل‌ازظهر - ‪+98 912 143 2413‬: خداوندادلم تنگ حسین است.....

دلم خاک کف پای حسین است....


خدایاکاش شهرم کربلا بود....

سرم هم مبتلابرنیزه هابود....


چنان مستم نماازجام مولا....

که جان بیرون روداز عشق مولا....


حسین ابن علی شمع وجوداست...

که فارغ ازهمه بودونبود است....


خدایاتاروپودم کربلاییست...

که آسایش دراین ملک بلانیست...


منم پروانه مولاگشته شمعم...

مکن تفریق .براوگشته جمعم...


طریق عشقبازی رازدارد...

بنازم دلبرم رانازدارد....


کشم نازت به جانم حضرت عشق....

فدای تارمویت حضرت عشق....


خداوندابهشتم کربلا کن...

وجودم رابه اقامبتلا کن...

۲۰۱۵/۱۰/۱۲، ۷:۵۱ قبل‌ازظهر - ‪+98 912 143 2413‬: " از بیل گیتس پرسیدند از تو ثروتمندتر هم هست؟

در جواب گفت بله فقط یک نفر پرسیدن کی؟

گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه طراحی مایکرو سافت روتو ذهنم پی ریززی میکردم. در فرودگاه نیویورک قبل از پرواز چشمم به نشریه ها وروزنامه ها افتاد از تیتر یک روزنامه خوشم امد دست کردم توی جیبم روزنامه رو بخرم دیدم که پول خرد ندارم خواستم از خرید منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست( روزنامه فروش) وقتی نگاه پر توجه من را دید گفت:

این روزنامه مال خودت بخشیدمش به شما

گفتم اخه من پول ندارم گفت برای خودت بخشیدمش به خودت

سه ماه بعد بر حسب تصادف همون فرودگاه و همون سالن پرواز چشمم به یک مجله خورد دست کردم تو جیبم دیدم پول خرد ندارم باز همون بچه بهم گفت:

مجله رو بردار برای خودت گفتم پسر جان چند وقت پیش یه روزنامه به من بخشیدی هر کسی اینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟

پسر گفت اره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم!

به قدری این جمله ونگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این بر مبنای چه احساسی اینارو میگه؟

زمانی که به اوج رسیدم تصمیم گرفتم اون فردرو پیدا کنم وجبران گذشته کنم

بعد از ۱۹ سال گروهی تشکیل دادم گفتم برید و اونی که در فلان فرودگاه روزنامه می فروخت رو پیدا کنید

یک ماه و نیم طول کشید تا متوجه شدند یک فرد سیاه پوسته که الان دردربان یک سالن تئاتر مشغول به کاره

خلاصه دعوتش کردند اداره

ازش پرسیدم من رو میشناسی گفت بله جناب عالی اقای بیل گیتس معروفید که دنیا می شناسند تون

گفتم سالها پیش زمانی که تو پسر بچه ای بودی روزنامه می فروختی من یه همچین صحنه ای از تو دیدم

گفت: که طبیعیه این حس و حال خودم بود

گفتم: میدونی چه کارت دارم میخوام اون محبتی که به من کردی رو جبران کنم

گفت که چطوری؟ !

گفتم هر چیزی که بخوای به تو میدم

( خود بیل گیتس میگه زمانی که با او صحبت میکردم او مرتب میخندید)

جوان سیاه پوست گفت: هر چه که بخوام؟

گفتم هرچی که بخوای من به۵۰ کشور افریقائی وام دادم به اندازه تمام انها به تو میبخشم!

گفت اقای بیل گیتس نمی تونی جبران کنی!

پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم

جوان سیاه پوست گفت که فرق من با تو اینه که من در اوج نداشتن به تو بخشیدم ولی تو در اوج دارائی می خوای به من ببخشی واین چیزی رو جبران نمیکنه

بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروتمند تر از من کسی نیست جز این جوان ۳۲ ساله سیاه پوست……. "

۲۰۱۵/۱۰/۱۳، ۹:۱۳ قبل‌ازظهر - ‪+98 912 143 2413‬: باز این چه شورش است که در خلق عالم است


باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است


باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین


بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است


این صبح تیره باز دمید از کجا کزو


کار جهان و خلق جهان جمله درهم است


گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب


کاشوب در تمامی ذرات عالم است


گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست


این رستخیز عام که نامش محرم است


در بارگاه قدس که جای ملال نیست


سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است


جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند


گویا عزای اشرف اولاد آدم است


خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین


پرورده ی کنار رسول خدا، حسین


کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا


در خاک و خون طپیده میدان کربلا


گر چشم روزگار به رو زار می گریست


خون می گذشت از سر ایوان کربلا


نگرفت دست دهر گلابیبه غیر اشک


زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا


از آب هم مضایقه کردندکوفیان


خوش داشتند حرمت مهمان کربلا


بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکند


خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا


زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد


فریاد العطش ز بیابان کربلا


آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم




۲۰۱۵/۱۰/۱۳، ۹:۴۲ قبل‌ازظهر - ‪+98 912 143 2413‬: نامه واقعی به خدا

( این نامه هم اکنون در موزه گلستان نگهداری میشود)

این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه ، طلبه ای در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار بسیار آدم فقیری بود.یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.

مضمون این نامه :

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت جناب خدا !

سلام علیکم ،اینجانب بنده ی شما هستم.

از آن جا که شما در قران فرموده اید :

"ومامن دابه فی الارض الا علی الله رزقها"

«هیچ موجودزنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»

من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.

در جای دیگر از قران فرموده اید :

"ان الله لا یخلف المیعاد"

مسلما خدا خلف وعده نمیکند.

بنابراین اینجانب به جیزهای زیر نیاز دارم :

۱ - همسری زیبا ومتدین

۲ - خانه ای وسیع

۳ - یک خادم

۴ - یک کالسکه و سورچی

۵ - یک باغ

۶ - مقداری پول برای تجارت

۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.

مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی

نظرعلی بعد از نوشتن ..

نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید،مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی

"نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"

ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ،دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:

نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند .پس ما باید انجامش دهیم. و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود.

این نامه الآن در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود.

این مطلب را میتوان درس واقعی توکل نامید.

(کعبه عشق)


  • سید احمد حسینی ماهینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی